مطلبی که ویراستاری کردم
http://zamaaneh.com/analysis/2010/11/post_1612.html
باور دارم که نه مشکل ما بی دینی مردم است و نه دینداری مردم در هر دو این افراط و تفریط ها حکمی به مردم دیکته شده چه جمهوری اسلامی با زور تو سری لچک بر سر زنان کند چه آرامش دوستدار فیلسوف حکم کند که مشکل ما دینداری ما است. این وبلاگ را برای پابرهنه ها می نویسم برای به حاشیه رانده شده ها کارگران بی مزد و جوانان تحصیلکرده بی شغل.موضوعات مورد نظرم دفاع از حقوق اقلیتهای قومی محروم از حقوق اساسی و مدنی است و پایتخت نشینهای مستاصل از ظلم و جوراست
۱۳۸۹ آبان ۱۸, سهشنبه
۱۳۸۹ مهر ۲۶, دوشنبه
حکم اعدام حبیبالله گلپریپور تایید شد
بهداد بردبار
احسان شفقت
در روزهای گذشته حکم اعدام حبیبالله گلپریپور، جوان بیست و هفت سالهی سنندجی از سوی دیوان عالی کشور تایید شد.
گلپریپور در تاریخ دوم اردیبهشت ماه ۱۳۸۹ به اتهام محاربه از طریق فعالیت تبلیغی و عضویت در یک حزب مخالف نظام به استناد مادهی ۱۸۶ و ۱۹۰ قانون مجازات اسلامی از سوی دادگاه انقلاب مهاباد به اعدام محکوم و در شهریورماه این حکم توسط دیوان عالی کشور تایید شد.
او از یک سال قبل در بازداشت است و هم اکنون در زندان مهاباد به سر میبرد. خانوادهی او به نجات فرزندشان امیدوار هستند و از انتشار اخبار نادرست دربارهی او گلایه میکنند.
به گزارش وب سایت کمپین بینالمللی برای حقوق بشر در ایران نوزده زندانی سیاسی کرد در خطر اعدام قرار دارند. پیشتر این سازمان نگرانی خود را از افزایش صدور احکام اعدام برای فعالان سیاسی کرد اظهار کرده بود.
احسان شفقت
در روزهای گذشته حکم اعدام حبیبالله گلپریپور، جوان بیست و هفت سالهی سنندجی از سوی دیوان عالی کشور تایید شد.
گلپریپور در تاریخ دوم اردیبهشت ماه ۱۳۸۹ به اتهام محاربه از طریق فعالیت تبلیغی و عضویت در یک حزب مخالف نظام به استناد مادهی ۱۸۶ و ۱۹۰ قانون مجازات اسلامی از سوی دادگاه انقلاب مهاباد به اعدام محکوم و در شهریورماه این حکم توسط دیوان عالی کشور تایید شد.
او از یک سال قبل در بازداشت است و هم اکنون در زندان مهاباد به سر میبرد. خانوادهی او به نجات فرزندشان امیدوار هستند و از انتشار اخبار نادرست دربارهی او گلایه میکنند.
به گزارش وب سایت کمپین بینالمللی برای حقوق بشر در ایران نوزده زندانی سیاسی کرد در خطر اعدام قرار دارند. پیشتر این سازمان نگرانی خود را از افزایش صدور احکام اعدام برای فعالان سیاسی کرد اظهار کرده بود.
The 1980 Qarna Massacre
On September 2, 1980, the village of Qarna witnessed a massacre committed by Revolutionary Guards. Behdad Bordbar, an Iranian Kurd living in exile in Scandinavia, asked some of his fellow-Kurdish refugees about their recollections of this now little-remembered act. The translation is taken from Radio Zamaneh, http://zamaaneh.com/humanrights/2010/09/post_703.html. A video of one of his interviewees speaking in Kurdish is posted here.
۱۳۸۹ شهریور ۲۸, یکشنبه
گفتوگو با یک شاهد عینی
کشتار در قارنا/ بهداد بردبار
«تا چند روز در جستوجوی جنازهها بودیم. جنازهها را از روستا خارج کرده بودند و به درههای اطراف انداخته بودند. کشتهها را به بیابانها انتقال دادند که وانمود کنند در جنگ و گریز کشته شدهاند. صورتها قابل تشخیص نبودند. هویت قربانیان را از روی لباسهای آنها تشخیص دادیم. وقتی دست یا قسمتی از بدنها را میکشیدیم تا حمل کنیم از بدن جدا میشدند. اهالی روستا وحشتزده بودند و تا چندماه در بهت به سر میبردند.» اینها گوشهای از گفتههای سلطان خسروی و عمر کریمی، دو تن از اهالی روستای قارنا است. قارنا روستایی کردنشین از توابع شهرستان نقده در استان آذربایجان غربی است که در هفت کیلومتری جنوب غربی نقده واقع شده است.
این روستا در تاریخ یازدهم شهریور ماه سال ۱۳۵۸شمسی، در کشاکش جنگ کردستان مورد حملهی عوامل مسلح غلامرضا حسنی، امام جمعهی ارومیه قرار گرفت که در جریان آن ۴۲ نفر زن، مرد، کودک، نوجوان و پیر از اهالی روستا کشته شدند. این فاجعه در فضای ملتهب پس از انقلاب اتفاق افتاد. در آن زمان گروههای مسلح کرد با نیروهای دولتی درگیر بودند، اما تا جایی که کسب اطلاع شد و شاهدان عینی توضیح دادند، اهالی روستای قارنا غیر مسلح بودند و قربانیان در احزاب مخالف عضویت نداشتهاند.
سیو یکسال از فاجعهی قتل عام و کوچ اجباری روستاییان کرد میگذرد و تا به امروز این داستانها تنها سینه به سینه روایت شده و معدود شواهد و مستندات این جنایات در حال از بین رفتن است.
در تلاش برای زنده کردن یاد قربانیان این جنایات با دو تن از شاهدان عینی به گفتوگو نشستهام تا شهادت آنها را ثبت کنم.
از عمر کریمی میپرسم که در آن زمان چند سال داشته است؟
من اهل دهاتم. دهاتیها شناسنامههای درستی ندارند و من در آن زمان از خدمت سربازی برگشته بودم و احتمالاً بیست و سه سال داشتم.
جمعیت روستای قارنا در آن زمان چقدر بود؟
جمعیت روستا را نمیتوانم بگویم، ما هشتاد خانوار بودیم. معیار شمارش ما تعداد خانوار بود.
پیشزمینهی حمله به روستا چه بود؟ به چه علت به روستای شما حمله شد؟
در آن زمان احزاب کرد در منطقه فعالیت داشتند و تنشهای قومی وجود داشت. مثلاً اعضای کمیتههای محل ترک بودند و با کردها اختلاف داشتند، اما اهالی روستای ما در درگیریها نقشی نداشتند. من آن روز با برادرم و یکی از اقوام رفته بودیم تا علوفه حمل کنیم. در کنار جاده میرفتیم که خسرو پهلوان را که با ماشین جیپ به سرعت از کنار ما رد میشد، دیدیم. او به طرف نقده میرفت. خسرو پهلوان قبل از انقلاب دورهگرد (معرکهگیر) بود و به اجرای نمایش و پاره کردن زنجیر میپرداخت. او بعد از انقلاب پاسدار شده بود. من با دیدن او حدس زدم که اتفاقی افتاده است. آن روز کمپرسور تراکتور خراب شده بود و کار ما خیلی طول کشید. ما به ده برنگشتیم تا این که دیدیم نیروهای پاسدار و بسیجی با خودروهای خود به همراه خسرو پهلوان به طرف آبادی ما حرکت کردند. از دور صدای شلیک تیر میآمد. حاجی شریف که اهل آبادی ما بود به من رسید و گفت عمر فکر کنم این ماشینها رفتند تا ده ما را ویران کنند. من به او گفتم حاجی هرکسی که تفنگ دارد باید از خودش دفاع کند.
پس مردم ده قارنا مسلح بودند؟
نه. شاید چهار یا پنج خانوار تفنگ داشتند. در کردستان آن روزگار معدود کسانی برای محافظت از خود اسلحه شخصی داشتند. ما مسلح نبودیم. در حال جنگ با کسی نبودیم. پیش از آن هم بارها پاسدارها به آبادی ما آمده بودند. به اهالی ده فحش میدادند و بیحرمتی میکردند ولی مردم از آنها نمیترسیدند. ما فکر نمیکردیم چنین اتفاقی بیافتد. ما چهار روز پیش از این اتفاق از مسئول کمیتهی نقده کاغذی گرفته بودیم. این کاغذ اماننامهای بود که در آن نوشته شده بود ما اجازهی تردد به شهر داریم و همچنین نوشته بود مشکلی برای ده ما پیش نخواهد آمد.
محتوای این کاغذ چه بود؟
نمی دانم محتوای نامه چه بود. نامه را به کدخدا و اعضای شورای ده که ریش سفیدهای روستا بودند داده بودند. مردم هم به این نامه دلخوش بودند. ما فکر نمیکردیم کسی به ما تعرض کند.
چه زمانی به روستا بازگشتید؟
ظهر برادرم گفت که به سمت روستا برگردیم. از دور تنها صدای شلیک تیربار میآمد.
مهاجمان چطور عمل کرده بودند؟
وقتی مهاجمان به قارنا میآیند روحانی ده ملامحمود، قرآن به دست میرود و میگوید والله ما مسلح نیستیم و در درگیریها و حمله به پاسگاه دو آب نقشی نداشتیم. به ما امان بدهید. ما هم مسلمانیم. ظاهراً دو بار او را رها میکنند ولی در آخر سر او را میبرند. بعد که دنبال جنازهها میگشتیم تمام اجساد را یافتیم به جز سر ملامحمود را. مردم میگفتند سر او را به شهر بردهاند.
در داخل روستا مردم از ترس در خانهها مخفی شده بودند. مهاجمان در میزدند و میگفتند مردها بیایند تا مسئول کمیته در قهوهخانه با آنها صحبت کند. چند نفر را در پشت قهوهخانه کشته بودند و اجساد را داخل یک کانال آب انداخته بودند. افراد را از خانههایشان دور کرده و بعد کشته بودند. تنها در یک مزرعه اعضای یک خانواده را در محل کشته و جنازهها را در محل رها کرده بودند. در جایی نه نفر از چوپانها و اهالی روستا را که مشغول کار بودند کشته بودند. در کنار آنها دو کودک یکی پنجساله و یکی دوازدهساله را نیز زخمی کرده و رها کرده بودند.
من در راه یکی از اهالی روستا را دیدم. کودکی پنجساله را همراه داشت که زخمی شده بود. او از من خواست تا بچه را پیش پدرش ببرم. بعد از آن ما به خانهی پدر زن برادرم رفتیم. قریب به پنجاه نفر در خانه نشسته بودند و همه وحشتزده و گریه و شیون میکردند.
پس نیروهای مهاجم در محل باقی نماندند؟
نه، وقتی کار خود را کردند محل را ترک کردند. چند ساعتی در محل بودند شاید چهار ساعت. بعد ما شروع به جستوجو برای یافتن کشتهها کردیم. در پشت خانهی ما سه برادر را شهید کرده بودند. کاک رحمان خسروی، کاک ابوبکر خسروی و کاک عبدالله، هر سه ازدواج کرده و صاحب زن و بچه بودند. چند نفری که کشته شدن آنان را دیده بودند خیلی وحشتزده شده و در یک باغ که پر از درخت بود مخفی شده بودند.
کسی نمیدانست چند نفر کشته شده است و چه کسی توانسته فرار کند. اول کسی را که شهید کرده بودند عمو رحمان نام داشت. وقتی جسد رحمان را یافتیم در دستش گیاه بود. معلوم بود که در حال کار بوده است. بعد از کاک رحمان، دو چوپان با نامهای ابراهیم رسولی و جعفر احمدپور که چوپان آبادی بودند را کشته بودند. به علاوه به احشام و حیوانات آنها هم رحم نکرده بودند؛ به سگها و گوسفند و الاغ و هر چه سر راهشان قرار گرفته بود، شلیک کرده بودند.
بعد عدهای که در یک مزرعه در حال پاک کردن نخود بودند. وقتی صدای تیراندازی را میشنوند، فکر میکنند که درگیری مسلحانه شده و لابد داخل ده امن خواهد بود. این عده در راه بازگشت به روستا، به کمین مهاجمان میافتند. کودکی به نام حمزه زخمی شده بود. این کودک باوجود اینکه زخمی بود به طرف روستا حرکت میکند. سید فتاح بچه را میبیند و میخواهد او را پیش پدرش ببرد. مادر بچه که در کوچه او را غرق در خون میبیند شروع می کند به شیون که پاسدارها می رسند و او را نیز بهقتل میرسانند. شوهر او نیز که میبیند زنش را شهید کردهاند از خانه بیرون میآید. بهمحض خروج از خانه او را هم شهید میکنند. پسر چهارده سالهی این خانواده را هم شهید میکنند. سید فتاح که بچهی زخمی را با خود به خانه برده بود نیز در همان محل شهید میکنند.
آیا در آن روز کسی عکسی گرفت تا از جنایات صورت گرفته مدرکی باقی بماند؟
در ده کسی دوربین نداشت. ما خیلی وحشتزده بودیم و کسی به این فکر نبود. من خیلی پرس و جو کردم. مردم هنوز هم میترسند تا در این مورد صحبت کنند، اما ظاهرا در روزهای بعد چند نفر که از شهر آمده بودند عکس هم گرفتند.
چند نفر از شما خواستهاند تا در این مورد مصاحبه کنید؟
والله شما اول نفری هستی که سراغ من آمدهاید. من و کاک سلطان که ساکن سوئد است و شما با او صحبت کردهاید و یک کس دیگری که در نروژ ساکن است که در آن زمان ده ساله بود، تنها شاهدان این ماجراییم. رسانههای مرتبط با احزاب کردستان چند گزارش در این مورد ساختهاند ولی اطلاعات آنها تاحدی مغشوش است. این داستان دارد فراموش میشود و کسی در این مورد کاری نکرده است. کتابی نیز در این مورد ظاهراً منتشر شده، اما این کتاب هم کمیاب است. منظورتان کتاب آقای بهزاد خوشحالی است؟ من آن را مطالعه کردهام. بیشتر جمع آوری مطالب روزنامههای وقت است. روزنامههای اطلاعات و کیهان در این مورد مقالاتی را منتشر کرده بودند.
بله ولی مشکل اینجا است که تنها از دو روستای قارنا و قلاتان نام میبرند؛ در حالی که من اهل آن منطقه هستم و میتوانم شهادت بدهم که به چند آبادی دیگر هم حمله شده است، اما اینها در جایی نوشته نشده و ثبت نیست. معدود اسناد و اطلاعات ما هم دارد از بین میرود. من شنیدهام که در روستای «سرو کانی» مردم را در مسجد جمع میکنند و در همان محل هجده نفر را میکشند. در روستای «چغل مصطفی»، چهل و هشت تن را کشتند و جنازهها را به آب انداختند. وقتی آب رودخانه در پاییندست، کم شده بود مردم جنازههای تیرخورده را یافتند. در روستاهای «ویلان چرخ» و «کاریزه شکاکان»، نیروهای دولتی چندین نفر را کشتند. در روستای محمدشاه پاسدارها شکم زن حاملهای را پاره کردند و بچه را در آوردند.
زمینهای کشاورزی روستای «کانی مام سیده» را به آتش کشیدند. مردم بیدفاع و احشامشان را با تیر زده و به قتل رساندند. آبادیهای زیادی قربانی از این دست جنایتها شدند که در مناطق کوهستانی بوده و به دلیل دور افتاده بودن هیچگاه اخبارشان منتشر نشد. به مردم ظلم شد و روستاییهای بی دفاع نتوانستند از خود دفاع کنند. البته که در آن زمان جنگ بود. احزاب کرد هم به ترکها ظلم کردند. کومله و دمکرات هم میجنگیدند، ولی اینها که میگویم کشاورز بودند؛ چوپان بودند. اهل سیاست نبودند و سرشان به کار خودشان بود.
«تا چند روز در جستوجوی جنازهها بودیم. جنازهها را از روستا خارج کرده بودند و به درههای اطراف انداخته بودند. کشتهها را به بیابانها انتقال دادند که وانمود کنند در جنگ و گریز کشته شدهاند. صورتها قابل تشخیص نبودند. هویت قربانیان را از روی لباسهای آنها تشخیص دادیم. وقتی دست یا قسمتی از بدنها را میکشیدیم تا حمل کنیم از بدن جدا میشدند. اهالی روستا وحشتزده بودند و تا چندماه در بهت به سر میبردند.» اینها گوشهای از گفتههای سلطان خسروی و عمر کریمی، دو تن از اهالی روستای قارنا است. قارنا روستایی کردنشین از توابع شهرستان نقده در استان آذربایجان غربی است که در هفت کیلومتری جنوب غربی نقده واقع شده است.
این روستا در تاریخ یازدهم شهریور ماه سال ۱۳۵۸شمسی، در کشاکش جنگ کردستان مورد حملهی عوامل مسلح غلامرضا حسنی، امام جمعهی ارومیه قرار گرفت که در جریان آن ۴۲ نفر زن، مرد، کودک، نوجوان و پیر از اهالی روستا کشته شدند. این فاجعه در فضای ملتهب پس از انقلاب اتفاق افتاد. در آن زمان گروههای مسلح کرد با نیروهای دولتی درگیر بودند، اما تا جایی که کسب اطلاع شد و شاهدان عینی توضیح دادند، اهالی روستای قارنا غیر مسلح بودند و قربانیان در احزاب مخالف عضویت نداشتهاند.
سیو یکسال از فاجعهی قتل عام و کوچ اجباری روستاییان کرد میگذرد و تا به امروز این داستانها تنها سینه به سینه روایت شده و معدود شواهد و مستندات این جنایات در حال از بین رفتن است.
در تلاش برای زنده کردن یاد قربانیان این جنایات با دو تن از شاهدان عینی به گفتوگو نشستهام تا شهادت آنها را ثبت کنم.
از عمر کریمی میپرسم که در آن زمان چند سال داشته است؟
من اهل دهاتم. دهاتیها شناسنامههای درستی ندارند و من در آن زمان از خدمت سربازی برگشته بودم و احتمالاً بیست و سه سال داشتم.
جمعیت روستای قارنا در آن زمان چقدر بود؟
جمعیت روستا را نمیتوانم بگویم، ما هشتاد خانوار بودیم. معیار شمارش ما تعداد خانوار بود.
پیشزمینهی حمله به روستا چه بود؟ به چه علت به روستای شما حمله شد؟
در آن زمان احزاب کرد در منطقه فعالیت داشتند و تنشهای قومی وجود داشت. مثلاً اعضای کمیتههای محل ترک بودند و با کردها اختلاف داشتند، اما اهالی روستای ما در درگیریها نقشی نداشتند. من آن روز با برادرم و یکی از اقوام رفته بودیم تا علوفه حمل کنیم. در کنار جاده میرفتیم که خسرو پهلوان را که با ماشین جیپ به سرعت از کنار ما رد میشد، دیدیم. او به طرف نقده میرفت. خسرو پهلوان قبل از انقلاب دورهگرد (معرکهگیر) بود و به اجرای نمایش و پاره کردن زنجیر میپرداخت. او بعد از انقلاب پاسدار شده بود. من با دیدن او حدس زدم که اتفاقی افتاده است. آن روز کمپرسور تراکتور خراب شده بود و کار ما خیلی طول کشید. ما به ده برنگشتیم تا این که دیدیم نیروهای پاسدار و بسیجی با خودروهای خود به همراه خسرو پهلوان به طرف آبادی ما حرکت کردند. از دور صدای شلیک تیر میآمد. حاجی شریف که اهل آبادی ما بود به من رسید و گفت عمر فکر کنم این ماشینها رفتند تا ده ما را ویران کنند. من به او گفتم حاجی هرکسی که تفنگ دارد باید از خودش دفاع کند.
پس مردم ده قارنا مسلح بودند؟
نه. شاید چهار یا پنج خانوار تفنگ داشتند. در کردستان آن روزگار معدود کسانی برای محافظت از خود اسلحه شخصی داشتند. ما مسلح نبودیم. در حال جنگ با کسی نبودیم. پیش از آن هم بارها پاسدارها به آبادی ما آمده بودند. به اهالی ده فحش میدادند و بیحرمتی میکردند ولی مردم از آنها نمیترسیدند. ما فکر نمیکردیم چنین اتفاقی بیافتد. ما چهار روز پیش از این اتفاق از مسئول کمیتهی نقده کاغذی گرفته بودیم. این کاغذ اماننامهای بود که در آن نوشته شده بود ما اجازهی تردد به شهر داریم و همچنین نوشته بود مشکلی برای ده ما پیش نخواهد آمد.
محتوای این کاغذ چه بود؟
نمی دانم محتوای نامه چه بود. نامه را به کدخدا و اعضای شورای ده که ریش سفیدهای روستا بودند داده بودند. مردم هم به این نامه دلخوش بودند. ما فکر نمیکردیم کسی به ما تعرض کند.
چه زمانی به روستا بازگشتید؟
ظهر برادرم گفت که به سمت روستا برگردیم. از دور تنها صدای شلیک تیربار میآمد.
مهاجمان چطور عمل کرده بودند؟
وقتی مهاجمان به قارنا میآیند روحانی ده ملامحمود، قرآن به دست میرود و میگوید والله ما مسلح نیستیم و در درگیریها و حمله به پاسگاه دو آب نقشی نداشتیم. به ما امان بدهید. ما هم مسلمانیم. ظاهراً دو بار او را رها میکنند ولی در آخر سر او را میبرند. بعد که دنبال جنازهها میگشتیم تمام اجساد را یافتیم به جز سر ملامحمود را. مردم میگفتند سر او را به شهر بردهاند.
در داخل روستا مردم از ترس در خانهها مخفی شده بودند. مهاجمان در میزدند و میگفتند مردها بیایند تا مسئول کمیته در قهوهخانه با آنها صحبت کند. چند نفر را در پشت قهوهخانه کشته بودند و اجساد را داخل یک کانال آب انداخته بودند. افراد را از خانههایشان دور کرده و بعد کشته بودند. تنها در یک مزرعه اعضای یک خانواده را در محل کشته و جنازهها را در محل رها کرده بودند. در جایی نه نفر از چوپانها و اهالی روستا را که مشغول کار بودند کشته بودند. در کنار آنها دو کودک یکی پنجساله و یکی دوازدهساله را نیز زخمی کرده و رها کرده بودند.
من در راه یکی از اهالی روستا را دیدم. کودکی پنجساله را همراه داشت که زخمی شده بود. او از من خواست تا بچه را پیش پدرش ببرم. بعد از آن ما به خانهی پدر زن برادرم رفتیم. قریب به پنجاه نفر در خانه نشسته بودند و همه وحشتزده و گریه و شیون میکردند.
پس نیروهای مهاجم در محل باقی نماندند؟
نه، وقتی کار خود را کردند محل را ترک کردند. چند ساعتی در محل بودند شاید چهار ساعت. بعد ما شروع به جستوجو برای یافتن کشتهها کردیم. در پشت خانهی ما سه برادر را شهید کرده بودند. کاک رحمان خسروی، کاک ابوبکر خسروی و کاک عبدالله، هر سه ازدواج کرده و صاحب زن و بچه بودند. چند نفری که کشته شدن آنان را دیده بودند خیلی وحشتزده شده و در یک باغ که پر از درخت بود مخفی شده بودند.
کسی نمیدانست چند نفر کشته شده است و چه کسی توانسته فرار کند. اول کسی را که شهید کرده بودند عمو رحمان نام داشت. وقتی جسد رحمان را یافتیم در دستش گیاه بود. معلوم بود که در حال کار بوده است. بعد از کاک رحمان، دو چوپان با نامهای ابراهیم رسولی و جعفر احمدپور که چوپان آبادی بودند را کشته بودند. به علاوه به احشام و حیوانات آنها هم رحم نکرده بودند؛ به سگها و گوسفند و الاغ و هر چه سر راهشان قرار گرفته بود، شلیک کرده بودند.
بعد عدهای که در یک مزرعه در حال پاک کردن نخود بودند. وقتی صدای تیراندازی را میشنوند، فکر میکنند که درگیری مسلحانه شده و لابد داخل ده امن خواهد بود. این عده در راه بازگشت به روستا، به کمین مهاجمان میافتند. کودکی به نام حمزه زخمی شده بود. این کودک باوجود اینکه زخمی بود به طرف روستا حرکت میکند. سید فتاح بچه را میبیند و میخواهد او را پیش پدرش ببرد. مادر بچه که در کوچه او را غرق در خون میبیند شروع می کند به شیون که پاسدارها می رسند و او را نیز بهقتل میرسانند. شوهر او نیز که میبیند زنش را شهید کردهاند از خانه بیرون میآید. بهمحض خروج از خانه او را هم شهید میکنند. پسر چهارده سالهی این خانواده را هم شهید میکنند. سید فتاح که بچهی زخمی را با خود به خانه برده بود نیز در همان محل شهید میکنند.
آیا در آن روز کسی عکسی گرفت تا از جنایات صورت گرفته مدرکی باقی بماند؟
در ده کسی دوربین نداشت. ما خیلی وحشتزده بودیم و کسی به این فکر نبود. من خیلی پرس و جو کردم. مردم هنوز هم میترسند تا در این مورد صحبت کنند، اما ظاهرا در روزهای بعد چند نفر که از شهر آمده بودند عکس هم گرفتند.
چند نفر از شما خواستهاند تا در این مورد مصاحبه کنید؟
والله شما اول نفری هستی که سراغ من آمدهاید. من و کاک سلطان که ساکن سوئد است و شما با او صحبت کردهاید و یک کس دیگری که در نروژ ساکن است که در آن زمان ده ساله بود، تنها شاهدان این ماجراییم. رسانههای مرتبط با احزاب کردستان چند گزارش در این مورد ساختهاند ولی اطلاعات آنها تاحدی مغشوش است. این داستان دارد فراموش میشود و کسی در این مورد کاری نکرده است. کتابی نیز در این مورد ظاهراً منتشر شده، اما این کتاب هم کمیاب است. منظورتان کتاب آقای بهزاد خوشحالی است؟ من آن را مطالعه کردهام. بیشتر جمع آوری مطالب روزنامههای وقت است. روزنامههای اطلاعات و کیهان در این مورد مقالاتی را منتشر کرده بودند.
بله ولی مشکل اینجا است که تنها از دو روستای قارنا و قلاتان نام میبرند؛ در حالی که من اهل آن منطقه هستم و میتوانم شهادت بدهم که به چند آبادی دیگر هم حمله شده است، اما اینها در جایی نوشته نشده و ثبت نیست. معدود اسناد و اطلاعات ما هم دارد از بین میرود. من شنیدهام که در روستای «سرو کانی» مردم را در مسجد جمع میکنند و در همان محل هجده نفر را میکشند. در روستای «چغل مصطفی»، چهل و هشت تن را کشتند و جنازهها را به آب انداختند. وقتی آب رودخانه در پاییندست، کم شده بود مردم جنازههای تیرخورده را یافتند. در روستاهای «ویلان چرخ» و «کاریزه شکاکان»، نیروهای دولتی چندین نفر را کشتند. در روستای محمدشاه پاسدارها شکم زن حاملهای را پاره کردند و بچه را در آوردند.
زمینهای کشاورزی روستای «کانی مام سیده» را به آتش کشیدند. مردم بیدفاع و احشامشان را با تیر زده و به قتل رساندند. آبادیهای زیادی قربانی از این دست جنایتها شدند که در مناطق کوهستانی بوده و به دلیل دور افتاده بودن هیچگاه اخبارشان منتشر نشد. به مردم ظلم شد و روستاییهای بی دفاع نتوانستند از خود دفاع کنند. البته که در آن زمان جنگ بود. احزاب کرد هم به ترکها ظلم کردند. کومله و دمکرات هم میجنگیدند، ولی اینها که میگویم کشاورز بودند؛ چوپان بودند. اهل سیاست نبودند و سرشان به کار خودشان بود.
۱۳۸۹ مرداد ۳۱, یکشنبه
خطرات از چاله به چاه افتادن
اظهارات اخیر اسفندیار رحیم مشایی، رییس دفتر نهاد ریاست جمهوری، با واکنش تند اصولگرایان مواجه شده است. آقای رحیم مشایی پیش از این گفته بود: «ایران باستان بستر فرهنگی پرباری بوده که اگر اسلام به آن راه نگشوده بود، در فضای بستهی فرهنگی که بر شبه جزیرهی عربستان غالب بود، از رشد و تعالی باز میماند.»
پیش از این نیز گفته بود: « ایرانیها با همهی ملتهای دنیا رابطهای دوستانه دارند و این، شامل ملت اسراییل نیز خواهد شد.»
علیرغم اعتراضات صورت گرفته از جانب علی خامنهای و سایر مراجع تقلید، محمود احمدینژاد تا امروز از آقای مشایی حمایت کرده و اظهارات او را مورد تایید قرار داده است. در این زمینه مهرانگیز کار نویسنده و فعال مدافع حقوق بشر در یادداشتی ابراز داشت: «یک جریان فکری در حال نشو و نماست که میداند در بطن و متن جامعهی ایران چه میگذرد و میداند تاکید و تمرکز بر اسلام حکومتی تاریخ مصرفش گذشته است.»
پیشتر نیز احمدینژاد در مورد حجاب و آرایش موی سر جوانان ابراز نظر کرده بود. شاید مخالفت احمدینژاد با گشتهای ارشاد، یا اجازه دادن به زنان برای ورود به ورزشگاه را بتوان اقداماتی در همین زمینه دانست. این بحث را با مهرانگیز کار درمیان گذاشتم و نظر او را در مورد تغییر در گفتمان اصولگرایان جویا شدم.
من پنج سئوال را با این نویسنده و پژوهشگر درمیان گذاشته بودم و او با ارسال این مقاله، بحثی را که پیشتر مطرح کرده بود را بسط و گسترش داده است. متن مقاله را میخوانید.
بهداد بردبار
Behdad@radiozamaneh.com
سخنان آقای اسفندیار رحیم مشایی به تنهایی و هرگاه ایشان را جدا از این سیستم و جدا از هویت سیاسی اصولگرایان بررسی کنیم، البته که نگرانکننده نیست . ایشان باری بر احترام به مردم اسراییل پایبندی نشان داده که سخنانش با اصول انسان دوستی و انصاف در تعارض نبوده است. باری از زن هنرمندی حمایت کرده که دست کم ایرانیان دوستدار اعتلای هنر و حفظ احترام هنرمند، این شیوهها را میپسندند و دوست دارند هنرمندان آن کشور که سالهاست در کورهی تحقیر میسوزند از قدر و منزلتی که استحقاق آن را دارند بهرهمند بشوند و عزت ببینند.
وی اخیراً بحث خاصی را درون سیستم سیاسی و بیرون آن دامن زده که التهاب سیاسی ایجاد کرده است. در این مورد هم سخنان ایشان که جنجال آفریده حق است و اسلام در فضای باز تمدن ایران و سوابق تاریخ درخشان آن رشد کرده است. خشم و اعتراض امثال مصباح یزدی و محمد یزدی در پی این سخنان چنان برانگیخته شده که مشایی رییس دفتر و همهکاره و به قولی مراد شخص احمدینژاد را غیر خودی اعلام کردهاند.
پیش از این نیز گفته بود: « ایرانیها با همهی ملتهای دنیا رابطهای دوستانه دارند و این، شامل ملت اسراییل نیز خواهد شد.»
علیرغم اعتراضات صورت گرفته از جانب علی خامنهای و سایر مراجع تقلید، محمود احمدینژاد تا امروز از آقای مشایی حمایت کرده و اظهارات او را مورد تایید قرار داده است. در این زمینه مهرانگیز کار نویسنده و فعال مدافع حقوق بشر در یادداشتی ابراز داشت: «یک جریان فکری در حال نشو و نماست که میداند در بطن و متن جامعهی ایران چه میگذرد و میداند تاکید و تمرکز بر اسلام حکومتی تاریخ مصرفش گذشته است.»
پیشتر نیز احمدینژاد در مورد حجاب و آرایش موی سر جوانان ابراز نظر کرده بود. شاید مخالفت احمدینژاد با گشتهای ارشاد، یا اجازه دادن به زنان برای ورود به ورزشگاه را بتوان اقداماتی در همین زمینه دانست. این بحث را با مهرانگیز کار درمیان گذاشتم و نظر او را در مورد تغییر در گفتمان اصولگرایان جویا شدم.
من پنج سئوال را با این نویسنده و پژوهشگر درمیان گذاشته بودم و او با ارسال این مقاله، بحثی را که پیشتر مطرح کرده بود را بسط و گسترش داده است. متن مقاله را میخوانید.
بهداد بردبار
Behdad@radiozamaneh.com
سخنان آقای اسفندیار رحیم مشایی به تنهایی و هرگاه ایشان را جدا از این سیستم و جدا از هویت سیاسی اصولگرایان بررسی کنیم، البته که نگرانکننده نیست . ایشان باری بر احترام به مردم اسراییل پایبندی نشان داده که سخنانش با اصول انسان دوستی و انصاف در تعارض نبوده است. باری از زن هنرمندی حمایت کرده که دست کم ایرانیان دوستدار اعتلای هنر و حفظ احترام هنرمند، این شیوهها را میپسندند و دوست دارند هنرمندان آن کشور که سالهاست در کورهی تحقیر میسوزند از قدر و منزلتی که استحقاق آن را دارند بهرهمند بشوند و عزت ببینند.
وی اخیراً بحث خاصی را درون سیستم سیاسی و بیرون آن دامن زده که التهاب سیاسی ایجاد کرده است. در این مورد هم سخنان ایشان که جنجال آفریده حق است و اسلام در فضای باز تمدن ایران و سوابق تاریخ درخشان آن رشد کرده است. خشم و اعتراض امثال مصباح یزدی و محمد یزدی در پی این سخنان چنان برانگیخته شده که مشایی رییس دفتر و همهکاره و به قولی مراد شخص احمدینژاد را غیر خودی اعلام کردهاند.
۱۳۸۹ مرداد ۲۴, یکشنبه
«نامه سرگشاده میشل فوکو به مهدی بازرگان»
آنچه در این بخش میآید انتخابی از رادیو کوچه در بین رسانهها است.
اشاره در میانه فروردینماه سال پنجاه و هشت دادگاههای انقلابی شروع بهکار کرده بودند و اعدام وابستگان به نظام پادشاهی در جریان بود. میشل فوکو با انتشار نامهایی سرگشاده به مهدی بازرگان نخستوزیر دولت موقت مسایلی را یاد آوری میکند. فوکو نامه را با یادآوری ملاقات خود با بازرگان آغاز میکند. مهدی بازرگان پیش از پیروزی انقلاب اسلامی ریاست کمیته دفاع از حقوق بشر را بر عهده داشت. فوکو متذکر میشود بازرگان گفته بود حکومت دینی به معنی حاکمیت روحانیت نیست. سپس اشاره میکند که بازرگان معتقد بود اسلام میتواند برای مسایلی راه حل ارایه دهد که کاپیتالیسم و مارکسیسم در حل آن ناتوان بوده.
این نامه پیشتر نیز به فارسی ترجمه شده، نظر به اهمیت این متن آنرا منتشر میکنیم. بنا بر خواست مترجم نام ایشان را ذکر نمیکنیم و نام ایشان در نزد ما محفوظ است. متن نامه بدین شرح است:
آقای نخست وزیر
در سپتامبر سال گذشته – که چندین هزار مرد و زن در خیابانهای تهران به گلوله بسته شده بودند- شما مصاحبه با من را پذیرفتید، در قم، در منزل آیتاله شریعتمداری. تعدادی فعال حقوق بشر آنجا پناه گرفته بودند و سربازان مسلسل بهدست ورودی خیابان کوچکی را میپاییدند.
در آن هنگام شما رییس انجمن دفاع از حقوق بشر در ایران بودید. انجمن از ناحیه شما از خود جسارت به خرج داده بود. جسارت فیزیکی، زندان انتظار شما را میکشید، و شما پیشتر طعم آنرا چشیده بودید.
اشاره در میانه فروردینماه سال پنجاه و هشت دادگاههای انقلابی شروع بهکار کرده بودند و اعدام وابستگان به نظام پادشاهی در جریان بود. میشل فوکو با انتشار نامهایی سرگشاده به مهدی بازرگان نخستوزیر دولت موقت مسایلی را یاد آوری میکند. فوکو نامه را با یادآوری ملاقات خود با بازرگان آغاز میکند. مهدی بازرگان پیش از پیروزی انقلاب اسلامی ریاست کمیته دفاع از حقوق بشر را بر عهده داشت. فوکو متذکر میشود بازرگان گفته بود حکومت دینی به معنی حاکمیت روحانیت نیست. سپس اشاره میکند که بازرگان معتقد بود اسلام میتواند برای مسایلی راه حل ارایه دهد که کاپیتالیسم و مارکسیسم در حل آن ناتوان بوده.
این نامه پیشتر نیز به فارسی ترجمه شده، نظر به اهمیت این متن آنرا منتشر میکنیم. بنا بر خواست مترجم نام ایشان را ذکر نمیکنیم و نام ایشان در نزد ما محفوظ است. متن نامه بدین شرح است:
آقای نخست وزیر
در سپتامبر سال گذشته – که چندین هزار مرد و زن در خیابانهای تهران به گلوله بسته شده بودند- شما مصاحبه با من را پذیرفتید، در قم، در منزل آیتاله شریعتمداری. تعدادی فعال حقوق بشر آنجا پناه گرفته بودند و سربازان مسلسل بهدست ورودی خیابان کوچکی را میپاییدند.
در آن هنگام شما رییس انجمن دفاع از حقوق بشر در ایران بودید. انجمن از ناحیه شما از خود جسارت به خرج داده بود. جسارت فیزیکی، زندان انتظار شما را میکشید، و شما پیشتر طعم آنرا چشیده بودید.
۱۳۸۹ مرداد ۲۰, چهارشنبه
Interview with spokesman of Iran Human Rights about Sakineh Ashtiani sentenced to stoning
Interview with spokesman of Iran Human Rights about Sakineh Ashtiani sentenced to stoning
The story of Sakineh Mohammadi Ashtiani, a 43 year old mother of two- sentenced to death by stoning in an Iranian court for adultery, has attracted attentions, globally. Few weeks ago we learned that she escaped stoning, but Ms Ashtiani's lawyer and human rights activist has, after appeals for clemency rejected, warned that her execution was imminent. So far many Human Rights activists have helped to organize protests or write about her case.
A number of prominent celebrities and politicians of the world have also lent their support to the campaign in order to prevent her from being stoned to death. The most significant call for amnesty probably comes from President Luiz Inacio Lula da Silva, leftist president of Brazil who has offered Ms. Ashtiani asylum.
Now I've been given a chance to discuss this case with Dr Mahmood Amiry-Moghaddam. Dr Amiry- Moghadam is a Norwegian-Iranian neuroscientist and human rights activist. He is the spokesman of Iran Human Rights, an NGO organization based in Oslo.
Q: There has been an international campaign to prevent Sakineh Ashtiani from being stoned to death. Can you tell us how you learned about this case and what have you done since you knew there is immediate danger of stoning or execution for Sakineh?
A: We heard about Mrs. Ashtiani's case in 2009 through his lawyer Mr. Mostafaei. We wrote a short notice about her in our website (http://iranhr.net/spip.php?article1208) in July 2009. At that time Mr. Mostafaei had written a letter to the head of the judiciary asking him to remove the stoning verdict, and besides that, all the media focus was on the post-election protests. This year the case received more attention after Mrs. Ashtiani's son started a campaign to save his mother. Like many other human rights organizations we have been trying to put focus on her case by publishing the news, giving statements, writing letters to the UN and the authorities in different countries along with creating awareness among the public. In Norway, the case received much attention and the Iranian ambassador was summoned to the ministry of foreign affairs. I believe the attention Mrs. Ashtiani's case received in the media and among the ordinary people and the civil society was detrimental for the international reactions that ahs followed.
Q: I am aware that you translate events of Human Rights abuse to the Norwegian language and also recently you had an interview with BBC Brazil news in Portuguese. How important, you think, it is to spread the word in different languages and involve other nations?
A: Iran Human Rights (www.iranhr.net) writes the human rights related news in the eight languages of English, Farsi, French, Italian, Japanese, Serbian, Norwegian and Swedish. Besides that we work on the media in different countries. I see very often that Spanish and Latin American newspapers refer to our website. During the past months we have had several interviews with the media in the countries that have close ties with Iran. I had several interviews with Turkish and Brazilian media. And as you mentioned, BBC Brazil wrote several articles on Mrs. Ashtiani's case. Again, I believe the attention these cases receive is thanks to the human rights defenders and the civil society in these countries. The media writes what is interesting for the public and I am glad that human rights issues are getting more and more interest among the ordinary people. I believe that mobilizing the civil society and the public opinion is the only sustainable way towards promotion of the human rights worldwide.
Our organization has started an "open" membership policy, that is, anyone with any nationality can join us to work for the human rights in Iran. I believe human rights violation is a global phenomena and fighting for its improvement in one country will without any doubt also affect the human rights situation elsewhere.
Q: Recently Mohammad Mostafaei the lawyer of Sakineh Mohammadi left Iran to turkey, while his wife and brother in law were arrested without any legal grounds and, in effect, are taken as a hostage. Now he has applied for asylum in Turkey. It seems that the judiciary is putting pressure on him and his family, because of his defence of Sakineh Ashtiani, and the attention her case received internationally. There is tremendous pressure on Human Rights advocates in Iran, Why Iran arrests independent human rights advocates and lawyers?
A: As you say, Mr. Mostafaei has only been doing his job, which is defending his clients. To my knowledge, he has not been involved in any political cases and he hasn't crossed the Iranian authorities "red lines". The fact that a lawyer who has solely been doing his job is being persecuted by the Iranian authorities shows that the Iranian regime has less tolerance for any criticism, which again indicated that the regime had become weaker than before and feels more threatened . We must also keep in mind that the Iranian authorities use death penalty and punishments such as stoning in order to spread fear among the people. I don't believe they can control the increasingly unsatisfied Iranian people without persecution, censorship, amputations, execution and stoning. That's why even defending someone who is sentenced to death in a criminal case (an not a political case) has become intolerable for the authorities. Their next step will be to put even more limitations on the responsibilities and rights of the lawyers.
Regarding Mr. Mostafaei I must say that I am very glad that he is safe now and will hopefully come to Norway. He has been bravely defending the most defenceless individuals in the Iranian society. But I am at the same time very concerned about all the minors on the death row in Iran now. There are more than 130 minors who are on the dearth row in the Iranian prisons now. Several of them are at imminent danger of execution. I believe it will now be even more difficult for other lawyers to defend these minors. The international community and especially the UN will have an even greater responsibility than before. Death penalty to the minors is a clear violation of the UN's convention for the rights of the child, which has been ratified by Iran and that is legally binding. We need a sustainable worldwide campaign to abolish death penalty for minors once for all. There are few countries that still sentence minors to death. Iran is with good margin on top of the list, followed by Saudi Arabia, Yemen and Sudan. It is realistic to build up an international alliance composed of Western and non-western countries, to abolish death penalty to the minors. So far there has been a lack of political will at the highest levels, but we hope, with the increasing involvement of the general public and the civil society world wide, this issue in particular and the human rights in general, will receives a higher priority in international politics.
Q: Do you think International Human Rights organizations can play more important role in Iran and if yes, how?
A: Absolutely! I believe the international human rights organizations through mobilization of the public opinion can make the human rights violations in Iran an even more important issue in internationally. We have to support the human rights defenders and the civil society in Iran. The human rights organizations should be voices of those who are living under censorship and persecution in Iran.
Q: Iranians are very sensitivie to death sentance for political prisoners and cases of stoning for adultry. But as you know many of death sentances are charges for drug smugglers attempting to traffic illegal narcotics. Do you think this is a taboo and Iranians are not ready to abolish the death penalty?
A: Few years ago there were very few people talking about abolition of death penalty in Iran. I remember that even among the human rights defenders that I was in contact with abolition didn't have much support. It is not strange in a country where one person is being hanged everyday and the word execution (edam) is a commonly used term. But the situation has dramatically changed during the past 2-3 years. Today we hear more often human rights activists and even political organizations talk about abolition of the death penalty. I have also noticed increasing interest for the death penalty news inside Iran. So I am optimistic that the political and ideological struggle that has been dominating Iran's political scene in the past decades will change into a struggle for the basic human rights.
Q: The European Union imposed new economic sanctions on Iran, These sanctions are well beyond the measures approved by a UN resolution last month. The nuclear issue is the main concern of international community.
Human rights violation is not part of diplomatic talks; instead negotiations are focused on nuclear plans.
Within this context what are your main concerns about future of Iran ?
Answer: As mentioned earlier human rights are not prioritized in the international politics. That is probably why it is difficult to pass sanctions on Iran because of the human rights violations.
International sanctions are important if they are subjected against the organs and individuals who are responsible for the human rights violations. It is important that the sanctions send the right signals to the Iranian authorities as well as the Iranian people. The message to the Iranian authorities should be that their actions will have consequences, and the message to the Iranian people should be that the sanctions are not meant to harm them. But there is no doubt that the real change should come from inside and by the hands of the Iranian people. Lets not forget that neither USA nor Israel are the Iranian regimes biggest threat. The main threat to the Iranian regime comes from the young Iranian men and women who went on the streets in the summer of 2009 demanding their legitimate rights.
Behdad Bordbar is a free lance journalist working at Radio Zamaneh.
The story of Sakineh Mohammadi Ashtiani, a 43 year old mother of two- sentenced to death by stoning in an Iranian court for adultery, has attracted attentions, globally. Few weeks ago we learned that she escaped stoning, but Ms Ashtiani's lawyer and human rights activist has, after appeals for clemency rejected, warned that her execution was imminent. So far many Human Rights activists have helped to organize protests or write about her case.
A number of prominent celebrities and politicians of the world have also lent their support to the campaign in order to prevent her from being stoned to death. The most significant call for amnesty probably comes from President Luiz Inacio Lula da Silva, leftist president of Brazil who has offered Ms. Ashtiani asylum.
Now I've been given a chance to discuss this case with Dr Mahmood Amiry-Moghaddam. Dr Amiry- Moghadam is a Norwegian-Iranian neuroscientist and human rights activist. He is the spokesman of Iran Human Rights, an NGO organization based in Oslo.
Q: There has been an international campaign to prevent Sakineh Ashtiani from being stoned to death. Can you tell us how you learned about this case and what have you done since you knew there is immediate danger of stoning or execution for Sakineh?
A: We heard about Mrs. Ashtiani's case in 2009 through his lawyer Mr. Mostafaei. We wrote a short notice about her in our website (http://iranhr.net/spip.php?article1208) in July 2009. At that time Mr. Mostafaei had written a letter to the head of the judiciary asking him to remove the stoning verdict, and besides that, all the media focus was on the post-election protests. This year the case received more attention after Mrs. Ashtiani's son started a campaign to save his mother. Like many other human rights organizations we have been trying to put focus on her case by publishing the news, giving statements, writing letters to the UN and the authorities in different countries along with creating awareness among the public. In Norway, the case received much attention and the Iranian ambassador was summoned to the ministry of foreign affairs. I believe the attention Mrs. Ashtiani's case received in the media and among the ordinary people and the civil society was detrimental for the international reactions that ahs followed.
Q: I am aware that you translate events of Human Rights abuse to the Norwegian language and also recently you had an interview with BBC Brazil news in Portuguese. How important, you think, it is to spread the word in different languages and involve other nations?
A: Iran Human Rights (www.iranhr.net) writes the human rights related news in the eight languages of English, Farsi, French, Italian, Japanese, Serbian, Norwegian and Swedish. Besides that we work on the media in different countries. I see very often that Spanish and Latin American newspapers refer to our website. During the past months we have had several interviews with the media in the countries that have close ties with Iran. I had several interviews with Turkish and Brazilian media. And as you mentioned, BBC Brazil wrote several articles on Mrs. Ashtiani's case. Again, I believe the attention these cases receive is thanks to the human rights defenders and the civil society in these countries. The media writes what is interesting for the public and I am glad that human rights issues are getting more and more interest among the ordinary people. I believe that mobilizing the civil society and the public opinion is the only sustainable way towards promotion of the human rights worldwide.
Our organization has started an "open" membership policy, that is, anyone with any nationality can join us to work for the human rights in Iran. I believe human rights violation is a global phenomena and fighting for its improvement in one country will without any doubt also affect the human rights situation elsewhere.
Q: Recently Mohammad Mostafaei the lawyer of Sakineh Mohammadi left Iran to turkey, while his wife and brother in law were arrested without any legal grounds and, in effect, are taken as a hostage. Now he has applied for asylum in Turkey. It seems that the judiciary is putting pressure on him and his family, because of his defence of Sakineh Ashtiani, and the attention her case received internationally. There is tremendous pressure on Human Rights advocates in Iran, Why Iran arrests independent human rights advocates and lawyers?
A: As you say, Mr. Mostafaei has only been doing his job, which is defending his clients. To my knowledge, he has not been involved in any political cases and he hasn't crossed the Iranian authorities "red lines". The fact that a lawyer who has solely been doing his job is being persecuted by the Iranian authorities shows that the Iranian regime has less tolerance for any criticism, which again indicated that the regime had become weaker than before and feels more threatened . We must also keep in mind that the Iranian authorities use death penalty and punishments such as stoning in order to spread fear among the people. I don't believe they can control the increasingly unsatisfied Iranian people without persecution, censorship, amputations, execution and stoning. That's why even defending someone who is sentenced to death in a criminal case (an not a political case) has become intolerable for the authorities. Their next step will be to put even more limitations on the responsibilities and rights of the lawyers.
Regarding Mr. Mostafaei I must say that I am very glad that he is safe now and will hopefully come to Norway. He has been bravely defending the most defenceless individuals in the Iranian society. But I am at the same time very concerned about all the minors on the death row in Iran now. There are more than 130 minors who are on the dearth row in the Iranian prisons now. Several of them are at imminent danger of execution. I believe it will now be even more difficult for other lawyers to defend these minors. The international community and especially the UN will have an even greater responsibility than before. Death penalty to the minors is a clear violation of the UN's convention for the rights of the child, which has been ratified by Iran and that is legally binding. We need a sustainable worldwide campaign to abolish death penalty for minors once for all. There are few countries that still sentence minors to death. Iran is with good margin on top of the list, followed by Saudi Arabia, Yemen and Sudan. It is realistic to build up an international alliance composed of Western and non-western countries, to abolish death penalty to the minors. So far there has been a lack of political will at the highest levels, but we hope, with the increasing involvement of the general public and the civil society world wide, this issue in particular and the human rights in general, will receives a higher priority in international politics.
Q: Do you think International Human Rights organizations can play more important role in Iran and if yes, how?
A: Absolutely! I believe the international human rights organizations through mobilization of the public opinion can make the human rights violations in Iran an even more important issue in internationally. We have to support the human rights defenders and the civil society in Iran. The human rights organizations should be voices of those who are living under censorship and persecution in Iran.
Q: Iranians are very sensitivie to death sentance for political prisoners and cases of stoning for adultry. But as you know many of death sentances are charges for drug smugglers attempting to traffic illegal narcotics. Do you think this is a taboo and Iranians are not ready to abolish the death penalty?
A: Few years ago there were very few people talking about abolition of death penalty in Iran. I remember that even among the human rights defenders that I was in contact with abolition didn't have much support. It is not strange in a country where one person is being hanged everyday and the word execution (edam) is a commonly used term. But the situation has dramatically changed during the past 2-3 years. Today we hear more often human rights activists and even political organizations talk about abolition of the death penalty. I have also noticed increasing interest for the death penalty news inside Iran. So I am optimistic that the political and ideological struggle that has been dominating Iran's political scene in the past decades will change into a struggle for the basic human rights.
Q: The European Union imposed new economic sanctions on Iran, These sanctions are well beyond the measures approved by a UN resolution last month. The nuclear issue is the main concern of international community.
Human rights violation is not part of diplomatic talks; instead negotiations are focused on nuclear plans.
Within this context what are your main concerns about future of Iran ?
Answer: As mentioned earlier human rights are not prioritized in the international politics. That is probably why it is difficult to pass sanctions on Iran because of the human rights violations.
International sanctions are important if they are subjected against the organs and individuals who are responsible for the human rights violations. It is important that the sanctions send the right signals to the Iranian authorities as well as the Iranian people. The message to the Iranian authorities should be that their actions will have consequences, and the message to the Iranian people should be that the sanctions are not meant to harm them. But there is no doubt that the real change should come from inside and by the hands of the Iranian people. Lets not forget that neither USA nor Israel are the Iranian regimes biggest threat. The main threat to the Iranian regime comes from the young Iranian men and women who went on the streets in the summer of 2009 demanding their legitimate rights.
Behdad Bordbar is a free lance journalist working at Radio Zamaneh.
۱۳۸۹ تیر ۳۱, پنجشنبه
جنبش سبز؛ تجربهی موفقی از رواداری اجتماعی
گفتوگو با مرتضی اصلاحچی، عضو سابق دفتر تحکیم وحدت، روزنامهنگار و فعال سیاسی
یکی از ایرادات و کاستیهای بیانیهی هجدهم آقای موسوی، این است که به حقوق اقلیتهای مذهبی نپرداخته است.
هرکس که در جستوجوی عدالت است و بهصورت مسالمتجویانه، برای رسیدن کشور ایران به حاکمیت مردم بر سرنوشت خود حرکت میکند، عضوی از جنبش اعتراضی مردم ایران بهشمار میآید.
تاکید موسوی بر حضور همهی طیفهای فکری در جنبش سبز، بیانگر این است که هیچ تفکری در این جنبش دست بالا را ندارد.
این بخشی از عقاید و پاسخ مرتضی اصلاحچی به برخی از فعالان سیاسی است که در مقام تعریف هواداران جنبش سبز، خواستار مرزبندی مشخص با مخالفان قانون اساسی و حکومت اسلامی هستند.
مرتضی اصلاحچی، عضو سابق دفتر تحکیم وحدت، روزنامهنگار و فعال سیاسی است. با او گفتوگوی پیرامون خواستههای مخالفان دولت کردهام که میخوانید.
شما به تازگی از کشور خارج شدهاید و در فعالیتهای سیاسی بهطور مداوم شرکت داشتهاید. گروهی از نویسندگان موسوم به اصلاحطلب در خارج از کشور مخالفان رژیم حاکم را با نام اپوزیسیون خارج از کشور قلمداد میکنند. نویسندگان اصلاحطلب اعتقاد دارند کسانی که در خارج از کشور خواستار تغییر قانون اساسی و شکلگیری یک دمکراسی سکولار هستند از واقعیتهای کشور بیاطلاع هستند و بهخاطر سالها دوری، تحلیل درستی از خواستههای مردم ندارند. شما چه نظری دارید؟
باید به این مسئله توجه داشته باشیم که اتفاقهایی که پس از دهمین انتخابات ریاست جمهوری رخ دادند، معادلات سیاسی ایران را زیر و رو کردند. برای همین دیگر نمیتوان با ذهنیتهای سابق فضای سیاسی کشور را تحلیل کرد.
شاید تا پیش از انتخابات، این گفتهی اصلاحطلبان درون حکومت صادق بود؛ چراکه بهجز آنها بقیهی طیفهای مخالف در درون کشور، ظهور و بروز اجتماعی نداشتند، اما در طول یکسال گذشته حوادثی در کشور رخ داد که اکنون باید با دیدهی شک به این ادعا نگریست.
فارغ از فعالین سیاسی، اگر بخواهیم تعین اجتماعی جنبش سبز را حضور خیابانی مردم و شعارهای آنها در نظر بگیریم، متوجه میشویم که اتفاقاً اکثر کسانی که در داخل کشور خود را ذیل جنبش سبز تعریف میکنند، خواهان یک دموکراسی سکولار هستند.
اگر کشور شرایط طبیعی داشت، میشد با در نظرگیری مولفههای بهخصوصی کاملاً ترکیب هویتی جنبش سبز را مشخص کرد، اما در حال حاضر تنها چیزی که میتوان از طریق آن قضاوت کرد استقبال مردم از شعار ها است. بنابراین با درنظرگیری این مولفه اتفاقاً باید گفت کسانی که هنوز معتقدند مردم خواهان یک «ولایت فقیه صالح» هستند، واقعیتهای کشور را در نظر نمیگیرند.
در تظاهراتهای مردم، یک شعار اصلی وجود داشت و آن «مرگ بر اصل ولایت فقیه» بود. از کنار این شعار نمیتوان به راحتی گذشت. اگر مردم فقط علیه ولی فقیه فعلی شعار میدادند، میشد گفت که آنها با «مصداق» ولی فقیه مشکل دارند و نه با «مفهوم» آن. شعار مرگ بر اصل ولایت فقیه، نشان میدهد که آنها دیگر حاضر نیستند این سیستم را بپذیرند.
از طرف دیگر ما شاهد بودیم که طیفی از اصلاحطلبان از مردم دعوت کردند که در تظاهراتها شعارهای «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» و «هم غزه، هم لبنان، جانم فدای ایران» سر بدهند. در برابر اما مردم از شعارهای «استقلال، آزادی، جمهوری ایرانی» و «نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران» استقبال کردند.
حال ممکن است عدهای از این شعارها صرف نظر کنند و این مسئله را که آقایان موسوی و کروبی، رهبران جنبش سبز هستند را دلیلی بر پذیرش عقیدهی آنها از سوی مردم بگیرند، اما خود آقای موسوی بهخوبی میداند که این چنین نیست؛ چرا که وی در بیانیهی هجدهم خود به درستی مطرح کرد که انتخاب او از سوی قسمتی از مردم انتخاب میان «بد و بدتر» بوده است.
از طرف دیگر تاکید موسوی بر حضور همهی طیفهای فکری در جنبش سبز، بیانگر این است که هیچ تفکری در این جنبش دست بالا ندارد.
به هر صورت اما شواهد اجتماعی نشان میدهد که طیف سکولار اگر نه اکثریت جنبش سبز لااقل قسمت قابل توجهی از آن است و در صورت حذف آنها این جنبش قطعاً شکست خواهد خورد.
تاکنون نیز کسانی که مدعیاند اعضای جنبش سبز قائل به حفظ قانون اساسی و ولایت فقیهاند هیچ مدرکی برای مدعای خود ارائه نکردهاند. من از آقای مهاجرانی که به شدت روی این مسئله مانور میدهد خواهش میکنم که یک دلیل بیاورد تا ما متوجه شویم ایشان بر چه مبنایی میگوید جنبش سبز معتقد به ولایت فقیه است. چیزی که من در طول یکسال گذشته در ایران دیدم خلاف این را نشان میداد.
رفتار جدی و مصمم آقایان موسوی و کروبی به روشنی نشان داده که رفتار سیاسی آنها با رفتار تسلیم و سکوت آقای خاتمی در برابر ولی فقیه متفاوت است، اما گویا در اندیشهی سیاسی آقایان، ولی فقیه کنونی دارای کژی و خطاست ولی ایدهی ولایت فقیه بهگونهای که در قانون اساسی آمده دارای نقص نیست.
گروهی معتقدند در بهترین حالت، جنبش سبز بهدنبال نوعی لیبرالیسم اسلامی است تا گروههای وفادار به قانون اساسی را در حاکمیت جای دهد. از یکسو همراهان جنبش سبز معتقدند نمیتوان توقع بیشتری از فعالان سیاسی داخل مرزهای کشور داشت. در این مورد چه نظری دارید؟
نمیتوان گفت که تاکید آقایان موسوی و کروبی بر قانون اساسی و ولایت فقیه از روی عقیده است و یا بهخاطر شرایط خاص کشور؛ اما اگر از سر عقیده هم باشد که بهنظر میرسد چنین است، هیچ اشکالی ندارد. هرکسی حق دارد هرگونه که میخواهد فکر کند. از طرف دیگر من که سکولار هستم با شناختی که از میرحسین موسوی داشتم در انتخابات به او رای دادم و پس از آن هم از وی دفاع کردم. چراکه معتقدم او هیچگاه به رای مردم خیانت نخواهد کرد؛ اما اینکه انتظار داشته باشم وی عقیدهی خود را کنار بگذارد توقع بیجایی است.
باید به این نکته توجه داشته باشیم که لازم نیست همه مثل هم فکر کنند تا بتوانند در کنار یکدیگر فعالیت کنند. جنبش سبز، تجربهی موفقی از رواداری اجتماعی بود. طیفهای مختلف سیاسی با استراتژی «اختلاف در عقیده، اتحاد در عمل» با هم همکاری کردند و رمز تداوم جنبش هم همین مسئله است.
از طرف دیگر باید دقت داشت که با اتفاقاتی که در طول یکسال اخیر افتاد، حاکمیت دیگر اصلاحطلبان را نخواهد پذیرفت. بهنظر میرسد که بازگشت آنها به قدرت زمانی امکانپذیر است که سیستم فعلی دگرگون شود. به لحاظ سیاسی هم صحیح نیست که حرف آخر اول زده شود. اکنون که رهبران جنبش مرتب بر قانون اساسی تاکید میکنند، حاکمیت اینگونه برخورد میکند. وای به روزی که آنها بخواهند دم از تغییر قانون اساسی و حذف ولایت فقیه بزنند.
نوع مواجههی حاکمیت با اعتراضهای یکسال گذشته، کار را به جایی کشانده است که پیروزی جنبش سبز لاجرم در سقوط سیستم فعلی است. حال این که پس از آن، مردم بخواهند یک «جمهوری اسلامی دموکرات» داشته باشند یا یک «جمهوری دموکراتیک سکولار» و یا هر چیز دیگری، بستگی به رایی دارد که در یک رفراندوم آزاد به صندوقها ریخته خواهد شد. بنابراین تا پیش از آن صحبت از این که پس از تغییر وضعیت موجود، چه چیزی باید باشد صحیح نیست چراکه هیچکسی نمیتواند بگوید قاطبهی مردم به دنبال چه چیزی هستند.
در بیانیهی هجدهم آقای موسوی اشاره شده: رای و خواست مردم منشا مشروعیت قدرت سیاسی است و جنبش سبز اعمال هرگونه صلاحیت خودسرانه و گزینشی تحت عنوان نظارت استصوابی را مغایر با قانون اساسی میداند. در جای دیگر نیز آمده اجرای تمامی اصول قانون اساسی و بهویژه اصول ناظر بر حقوق ملت، هدف و خواست تجدیدناپذیر و حتمی جنبش سبز است.
آیا خواست برگزاری انتخابات آزاد با احترام به قانون اساسی موجود قابل تصور است؟
قانون اساسی جمهوری اسلامی یک قانون اساسی دو وجهی است. یعنی هم مواردی در آن وجود دارد که میتوان با اتکا به آنها دموکراسی را از آن استخراج کرد و هم مواردی هست که آن را به سمت استبداد سوق میدهد.
بههمین خاطر است که اصلاحطلبان با استناد به این قانون اساسی، جمهوری اسلامی را نظامی بهطور ذاتی دموکرات میدانند و مصباح یزدی هم از آن تعبیر به «حکومت اسلامی» میکند. اینها هرکدام قسمتهایی از قانون اساسی جمهوری اسلامی را در نظر گرفته و از قسمتهای دیگر چشمپوشی میکنند.
اما با توجه به اینکه بهموجب قانون اساسی ولی فقیه اختیارات ویژهای دارد، حتی اگر ولایت «مطلقه» و «حکم حکومتی» را هم در نظر نگیریم، سمتوسوی جمهوری اسلامی ارتباط تنگاتنگی با خواست ولی فقیه حاکم دارد، اما این که آیا برگزاری انتخابات آزاد باتوجه به قانون اساسی امکانپذیر است یا خیر، فکر میکنم چندان اهمیت ندارد. در حال حاضر مسئلهی کلیدی، تاکید بر انتخابات آزاد است. انتخابات آزاد مسائلی را در دل خود دارد که بسیاری از مطالبات جنبش سبز را در برمیگیرد. آزادی فعالیت احزاب و مطبوعات یکی از پیششرطهای انتخابات آزاد است.
کشور ما اکنون دچار یک وضعیت حاد سیاسی است. از یکسو، یک جنبش اعتراضی گسترده وجود دارد و از سویی دیگر حاکمیتی که بههیچ عنوان حاضر به دادن امتیاز بهطرف مقابل نیست. حکومت به خوبی میداند که اگر کوچکترین امتیازی به مخالفان بدهد اولین مهرهی «دومینو» افتاده است و دیگر نمیتواند جلوی پیشرفت جنبش را بگیرد. از طرف دیگر هم آنها تا ابد نمیتوانند بر قدرت سرکوب خود تکیه کنند.
جمهوری اسلامی اکنون در یک موقعیت آچمز قرار دارد. نه میتواند با مخالفان توافق کند و نه میتواند آنها را از میان بردارد. عملکرد آنها نشان میدهد که خودشان هم واقعاً نمیدانند چه دارند میکنند و فقط به فکر گذراندن روزها به سلامت هستند.
فکر میکنم در مواجهه با چنین رژیمی باید ذرهذره پیش رفت. فعلاً تاکید بر برگزاری انتخابات آزاد بهتر از تغییر قانون اساسی است. بههر حال باید این نکته را در نظر بگیریم که قسمتی از معتقدان به جنبش سبز خواهان تغییر قانون اساسی نیستند، اما انتخابات آزاد مخرج مشترک تمام طیفهایی است که خود را ذیل جنبش سبز تعریف میکنند.
به گمان من در حال حاضر تمرکز روی ایدهآالها چندان راهگشا نیست، بلکه باید نگاهها را معطوف به واقعیتها و امکانات موجود کرد.
نظر شخصی من این است که انتخابات آزاد با استانداردهای بینالمللی با توجه به قانون اساسی فعلی امکانپذیر نیست، اما تکیه بر برگزاری انتخابات آزاد علیرغم این که در ظاهر نیازی به تغییر قانون اساسی ندارد، اما در بطن آن ضرورت تغییر قسمتهایی از قانون اساسی نهفته است.
در کل فکر میکنم وقتی کسی میخواهد جنبش سبز را تحلیل کند و یا برای آن نسخه بپیچد خوب است که تمام واقعیتها، امکانات و محدودیتها را در نظر بگیرد. اکنون سخن پیرامون یک جنبش واقعی اجتماعی است که در طول یکسال گذشته هزینههای زیادی پرداخته است.
در گفتمان رهبران جنبش سبز صحبت از کرامت انسانی و ارزشهای دینی مطرح میشود، اما تا امروز کمتر به بحث آزادیهای اجتماعی پرداخته شده است. آیا مخالفت با حجاب اجباری، حق شنیدن موسیقی غربی یا سایر مصادیق آزادیهای فردی را میتوان جزو خواستهای اصلی مردم دانست؟ آیا میتوان در شرایط حاضر، خروج از گفتمان لیبرالیسم اسلامی را مطرح کرد یا باید این مسایل را حاشیهای قلمداد کنیم؟
فکر میکنم جنبش سبز از این مسائل گذر کرده است. مباحثی چون اختیار نوع پوشش و آرایش پیش از انتخابات در شعارهای موسوی و کروبی مطرح شد. از دیگر سو هرچند این مسائل مهم هستند، اما در حال حاضر مسائل مهمتری وجود دارند. زمانی که حکومت در خیابان مردم را میکشد، زندانیان شکنجه میشوند و از هیچ حقی برخوردار نیستند طبیعی است که مباحث مربوط به آزادیهای اجتماعی در اولویت دوم قرار بگیرد.
از طرف دیگر اگر به جامعه و جوانان نگاه کنیم میبینیم که آنها پیرامون این مباحث در حال جنگ دائمی با حکومت هستند. نوع پوشش جوانان الان همهچیز هست به جز پوشش اسلامی. حتی نمونهی بعضی از لباسها و آرایشهایی را که جوانان ایرانی در خیابانها استفاده میکنند، فقط میتوان در شبکههای ماهوارهای مد پیدا کرد. بهطور کلی جوانان فرهنگ خاص خود را خلق کردهاند و حتی نوعی گفتار منحصر بهفرد برای خود ایجاد کردهاند که آشکارا در تضاد با فرهنگی است که از کودکی با آن بزرگ شدهاند.
بهنظرمن جنبش سبز یک سری بدیهیات دارد که اصلاً نیازی به بحث دربارهی آنها نیست و آزادیهای اجتماعی یکی از این مواردند.
یکی از ایرادات و کاستیهای بیانیهی هجدهم آقای موسوی، این است که به حقوق اقلیتهای مذهبی نپرداخته است.
هرکس که در جستوجوی عدالت است و بهصورت مسالمتجویانه، برای رسیدن کشور ایران به حاکمیت مردم بر سرنوشت خود حرکت میکند، عضوی از جنبش اعتراضی مردم ایران بهشمار میآید.
تاکید موسوی بر حضور همهی طیفهای فکری در جنبش سبز، بیانگر این است که هیچ تفکری در این جنبش دست بالا را ندارد.
این بخشی از عقاید و پاسخ مرتضی اصلاحچی به برخی از فعالان سیاسی است که در مقام تعریف هواداران جنبش سبز، خواستار مرزبندی مشخص با مخالفان قانون اساسی و حکومت اسلامی هستند.
مرتضی اصلاحچی، عضو سابق دفتر تحکیم وحدت، روزنامهنگار و فعال سیاسی است. با او گفتوگوی پیرامون خواستههای مخالفان دولت کردهام که میخوانید.
شما به تازگی از کشور خارج شدهاید و در فعالیتهای سیاسی بهطور مداوم شرکت داشتهاید. گروهی از نویسندگان موسوم به اصلاحطلب در خارج از کشور مخالفان رژیم حاکم را با نام اپوزیسیون خارج از کشور قلمداد میکنند. نویسندگان اصلاحطلب اعتقاد دارند کسانی که در خارج از کشور خواستار تغییر قانون اساسی و شکلگیری یک دمکراسی سکولار هستند از واقعیتهای کشور بیاطلاع هستند و بهخاطر سالها دوری، تحلیل درستی از خواستههای مردم ندارند. شما چه نظری دارید؟
باید به این مسئله توجه داشته باشیم که اتفاقهایی که پس از دهمین انتخابات ریاست جمهوری رخ دادند، معادلات سیاسی ایران را زیر و رو کردند. برای همین دیگر نمیتوان با ذهنیتهای سابق فضای سیاسی کشور را تحلیل کرد.
شاید تا پیش از انتخابات، این گفتهی اصلاحطلبان درون حکومت صادق بود؛ چراکه بهجز آنها بقیهی طیفهای مخالف در درون کشور، ظهور و بروز اجتماعی نداشتند، اما در طول یکسال گذشته حوادثی در کشور رخ داد که اکنون باید با دیدهی شک به این ادعا نگریست.
فارغ از فعالین سیاسی، اگر بخواهیم تعین اجتماعی جنبش سبز را حضور خیابانی مردم و شعارهای آنها در نظر بگیریم، متوجه میشویم که اتفاقاً اکثر کسانی که در داخل کشور خود را ذیل جنبش سبز تعریف میکنند، خواهان یک دموکراسی سکولار هستند.
اگر کشور شرایط طبیعی داشت، میشد با در نظرگیری مولفههای بهخصوصی کاملاً ترکیب هویتی جنبش سبز را مشخص کرد، اما در حال حاضر تنها چیزی که میتوان از طریق آن قضاوت کرد استقبال مردم از شعار ها است. بنابراین با درنظرگیری این مولفه اتفاقاً باید گفت کسانی که هنوز معتقدند مردم خواهان یک «ولایت فقیه صالح» هستند، واقعیتهای کشور را در نظر نمیگیرند.
در تظاهراتهای مردم، یک شعار اصلی وجود داشت و آن «مرگ بر اصل ولایت فقیه» بود. از کنار این شعار نمیتوان به راحتی گذشت. اگر مردم فقط علیه ولی فقیه فعلی شعار میدادند، میشد گفت که آنها با «مصداق» ولی فقیه مشکل دارند و نه با «مفهوم» آن. شعار مرگ بر اصل ولایت فقیه، نشان میدهد که آنها دیگر حاضر نیستند این سیستم را بپذیرند.
از طرف دیگر ما شاهد بودیم که طیفی از اصلاحطلبان از مردم دعوت کردند که در تظاهراتها شعارهای «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» و «هم غزه، هم لبنان، جانم فدای ایران» سر بدهند. در برابر اما مردم از شعارهای «استقلال، آزادی، جمهوری ایرانی» و «نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران» استقبال کردند.
حال ممکن است عدهای از این شعارها صرف نظر کنند و این مسئله را که آقایان موسوی و کروبی، رهبران جنبش سبز هستند را دلیلی بر پذیرش عقیدهی آنها از سوی مردم بگیرند، اما خود آقای موسوی بهخوبی میداند که این چنین نیست؛ چرا که وی در بیانیهی هجدهم خود به درستی مطرح کرد که انتخاب او از سوی قسمتی از مردم انتخاب میان «بد و بدتر» بوده است.
از طرف دیگر تاکید موسوی بر حضور همهی طیفهای فکری در جنبش سبز، بیانگر این است که هیچ تفکری در این جنبش دست بالا ندارد.
به هر صورت اما شواهد اجتماعی نشان میدهد که طیف سکولار اگر نه اکثریت جنبش سبز لااقل قسمت قابل توجهی از آن است و در صورت حذف آنها این جنبش قطعاً شکست خواهد خورد.
تاکنون نیز کسانی که مدعیاند اعضای جنبش سبز قائل به حفظ قانون اساسی و ولایت فقیهاند هیچ مدرکی برای مدعای خود ارائه نکردهاند. من از آقای مهاجرانی که به شدت روی این مسئله مانور میدهد خواهش میکنم که یک دلیل بیاورد تا ما متوجه شویم ایشان بر چه مبنایی میگوید جنبش سبز معتقد به ولایت فقیه است. چیزی که من در طول یکسال گذشته در ایران دیدم خلاف این را نشان میداد.
رفتار جدی و مصمم آقایان موسوی و کروبی به روشنی نشان داده که رفتار سیاسی آنها با رفتار تسلیم و سکوت آقای خاتمی در برابر ولی فقیه متفاوت است، اما گویا در اندیشهی سیاسی آقایان، ولی فقیه کنونی دارای کژی و خطاست ولی ایدهی ولایت فقیه بهگونهای که در قانون اساسی آمده دارای نقص نیست.
گروهی معتقدند در بهترین حالت، جنبش سبز بهدنبال نوعی لیبرالیسم اسلامی است تا گروههای وفادار به قانون اساسی را در حاکمیت جای دهد. از یکسو همراهان جنبش سبز معتقدند نمیتوان توقع بیشتری از فعالان سیاسی داخل مرزهای کشور داشت. در این مورد چه نظری دارید؟
نمیتوان گفت که تاکید آقایان موسوی و کروبی بر قانون اساسی و ولایت فقیه از روی عقیده است و یا بهخاطر شرایط خاص کشور؛ اما اگر از سر عقیده هم باشد که بهنظر میرسد چنین است، هیچ اشکالی ندارد. هرکسی حق دارد هرگونه که میخواهد فکر کند. از طرف دیگر من که سکولار هستم با شناختی که از میرحسین موسوی داشتم در انتخابات به او رای دادم و پس از آن هم از وی دفاع کردم. چراکه معتقدم او هیچگاه به رای مردم خیانت نخواهد کرد؛ اما اینکه انتظار داشته باشم وی عقیدهی خود را کنار بگذارد توقع بیجایی است.
باید به این نکته توجه داشته باشیم که لازم نیست همه مثل هم فکر کنند تا بتوانند در کنار یکدیگر فعالیت کنند. جنبش سبز، تجربهی موفقی از رواداری اجتماعی بود. طیفهای مختلف سیاسی با استراتژی «اختلاف در عقیده، اتحاد در عمل» با هم همکاری کردند و رمز تداوم جنبش هم همین مسئله است.
از طرف دیگر باید دقت داشت که با اتفاقاتی که در طول یکسال اخیر افتاد، حاکمیت دیگر اصلاحطلبان را نخواهد پذیرفت. بهنظر میرسد که بازگشت آنها به قدرت زمانی امکانپذیر است که سیستم فعلی دگرگون شود. به لحاظ سیاسی هم صحیح نیست که حرف آخر اول زده شود. اکنون که رهبران جنبش مرتب بر قانون اساسی تاکید میکنند، حاکمیت اینگونه برخورد میکند. وای به روزی که آنها بخواهند دم از تغییر قانون اساسی و حذف ولایت فقیه بزنند.
نوع مواجههی حاکمیت با اعتراضهای یکسال گذشته، کار را به جایی کشانده است که پیروزی جنبش سبز لاجرم در سقوط سیستم فعلی است. حال این که پس از آن، مردم بخواهند یک «جمهوری اسلامی دموکرات» داشته باشند یا یک «جمهوری دموکراتیک سکولار» و یا هر چیز دیگری، بستگی به رایی دارد که در یک رفراندوم آزاد به صندوقها ریخته خواهد شد. بنابراین تا پیش از آن صحبت از این که پس از تغییر وضعیت موجود، چه چیزی باید باشد صحیح نیست چراکه هیچکسی نمیتواند بگوید قاطبهی مردم به دنبال چه چیزی هستند.
در بیانیهی هجدهم آقای موسوی اشاره شده: رای و خواست مردم منشا مشروعیت قدرت سیاسی است و جنبش سبز اعمال هرگونه صلاحیت خودسرانه و گزینشی تحت عنوان نظارت استصوابی را مغایر با قانون اساسی میداند. در جای دیگر نیز آمده اجرای تمامی اصول قانون اساسی و بهویژه اصول ناظر بر حقوق ملت، هدف و خواست تجدیدناپذیر و حتمی جنبش سبز است.
آیا خواست برگزاری انتخابات آزاد با احترام به قانون اساسی موجود قابل تصور است؟
قانون اساسی جمهوری اسلامی یک قانون اساسی دو وجهی است. یعنی هم مواردی در آن وجود دارد که میتوان با اتکا به آنها دموکراسی را از آن استخراج کرد و هم مواردی هست که آن را به سمت استبداد سوق میدهد.
بههمین خاطر است که اصلاحطلبان با استناد به این قانون اساسی، جمهوری اسلامی را نظامی بهطور ذاتی دموکرات میدانند و مصباح یزدی هم از آن تعبیر به «حکومت اسلامی» میکند. اینها هرکدام قسمتهایی از قانون اساسی جمهوری اسلامی را در نظر گرفته و از قسمتهای دیگر چشمپوشی میکنند.
اما با توجه به اینکه بهموجب قانون اساسی ولی فقیه اختیارات ویژهای دارد، حتی اگر ولایت «مطلقه» و «حکم حکومتی» را هم در نظر نگیریم، سمتوسوی جمهوری اسلامی ارتباط تنگاتنگی با خواست ولی فقیه حاکم دارد، اما این که آیا برگزاری انتخابات آزاد باتوجه به قانون اساسی امکانپذیر است یا خیر، فکر میکنم چندان اهمیت ندارد. در حال حاضر مسئلهی کلیدی، تاکید بر انتخابات آزاد است. انتخابات آزاد مسائلی را در دل خود دارد که بسیاری از مطالبات جنبش سبز را در برمیگیرد. آزادی فعالیت احزاب و مطبوعات یکی از پیششرطهای انتخابات آزاد است.
کشور ما اکنون دچار یک وضعیت حاد سیاسی است. از یکسو، یک جنبش اعتراضی گسترده وجود دارد و از سویی دیگر حاکمیتی که بههیچ عنوان حاضر به دادن امتیاز بهطرف مقابل نیست. حکومت به خوبی میداند که اگر کوچکترین امتیازی به مخالفان بدهد اولین مهرهی «دومینو» افتاده است و دیگر نمیتواند جلوی پیشرفت جنبش را بگیرد. از طرف دیگر هم آنها تا ابد نمیتوانند بر قدرت سرکوب خود تکیه کنند.
جمهوری اسلامی اکنون در یک موقعیت آچمز قرار دارد. نه میتواند با مخالفان توافق کند و نه میتواند آنها را از میان بردارد. عملکرد آنها نشان میدهد که خودشان هم واقعاً نمیدانند چه دارند میکنند و فقط به فکر گذراندن روزها به سلامت هستند.
فکر میکنم در مواجهه با چنین رژیمی باید ذرهذره پیش رفت. فعلاً تاکید بر برگزاری انتخابات آزاد بهتر از تغییر قانون اساسی است. بههر حال باید این نکته را در نظر بگیریم که قسمتی از معتقدان به جنبش سبز خواهان تغییر قانون اساسی نیستند، اما انتخابات آزاد مخرج مشترک تمام طیفهایی است که خود را ذیل جنبش سبز تعریف میکنند.
به گمان من در حال حاضر تمرکز روی ایدهآالها چندان راهگشا نیست، بلکه باید نگاهها را معطوف به واقعیتها و امکانات موجود کرد.
نظر شخصی من این است که انتخابات آزاد با استانداردهای بینالمللی با توجه به قانون اساسی فعلی امکانپذیر نیست، اما تکیه بر برگزاری انتخابات آزاد علیرغم این که در ظاهر نیازی به تغییر قانون اساسی ندارد، اما در بطن آن ضرورت تغییر قسمتهایی از قانون اساسی نهفته است.
در کل فکر میکنم وقتی کسی میخواهد جنبش سبز را تحلیل کند و یا برای آن نسخه بپیچد خوب است که تمام واقعیتها، امکانات و محدودیتها را در نظر بگیرد. اکنون سخن پیرامون یک جنبش واقعی اجتماعی است که در طول یکسال گذشته هزینههای زیادی پرداخته است.
در گفتمان رهبران جنبش سبز صحبت از کرامت انسانی و ارزشهای دینی مطرح میشود، اما تا امروز کمتر به بحث آزادیهای اجتماعی پرداخته شده است. آیا مخالفت با حجاب اجباری، حق شنیدن موسیقی غربی یا سایر مصادیق آزادیهای فردی را میتوان جزو خواستهای اصلی مردم دانست؟ آیا میتوان در شرایط حاضر، خروج از گفتمان لیبرالیسم اسلامی را مطرح کرد یا باید این مسایل را حاشیهای قلمداد کنیم؟
فکر میکنم جنبش سبز از این مسائل گذر کرده است. مباحثی چون اختیار نوع پوشش و آرایش پیش از انتخابات در شعارهای موسوی و کروبی مطرح شد. از دیگر سو هرچند این مسائل مهم هستند، اما در حال حاضر مسائل مهمتری وجود دارند. زمانی که حکومت در خیابان مردم را میکشد، زندانیان شکنجه میشوند و از هیچ حقی برخوردار نیستند طبیعی است که مباحث مربوط به آزادیهای اجتماعی در اولویت دوم قرار بگیرد.
از طرف دیگر اگر به جامعه و جوانان نگاه کنیم میبینیم که آنها پیرامون این مباحث در حال جنگ دائمی با حکومت هستند. نوع پوشش جوانان الان همهچیز هست به جز پوشش اسلامی. حتی نمونهی بعضی از لباسها و آرایشهایی را که جوانان ایرانی در خیابانها استفاده میکنند، فقط میتوان در شبکههای ماهوارهای مد پیدا کرد. بهطور کلی جوانان فرهنگ خاص خود را خلق کردهاند و حتی نوعی گفتار منحصر بهفرد برای خود ایجاد کردهاند که آشکارا در تضاد با فرهنگی است که از کودکی با آن بزرگ شدهاند.
بهنظرمن جنبش سبز یک سری بدیهیات دارد که اصلاً نیازی به بحث دربارهی آنها نیست و آزادیهای اجتماعی یکی از این مواردند.
۱۳۸۹ تیر ۳, پنجشنبه
۱۳۸۹ خرداد ۲۴, دوشنبه
«جنبش سبز متفکرین خودش را خلق خواهد کرد»
بهداد بردبار
behdad@radiozamaneh.com
طی یکسال گذشته، جنبش سبز با فراز و نشیبهای فراوانی روبهرو بوده است.
در گفتوگویی کوتاه با حمید دباشی، رئیس دانشکدهی مطالعات خاورمیانه و آسیا در دانشگاه کلمبیا نظر او را در مورد تحولات اخیر ایران جویا شدم.
او از اولین روزهای شکل گیری جنبش اعتراضی، به شکلی خستگیناپذیر در کنار جنبش سبز حضور داشته و با تولید مجموعه ویدیوهای هفتهی سبز و مصاحبه با بسیاری از روشنفکران و فعالان سیاسی، نظر آنها را منعکس کرده است.
دباشی معتقد است که برخلاف سنت خشونتآمیز جنبش های سیاسی در خاورمیانه، این بار با یک جنبش مدنی روبهرو هستیم که مشی غیر خشونتآمیزی را دنبال میکند.
در روزهای گذشته بسیاری از شهروندان با بهت وحیرت شاهد صدور بیانیهی مشترک رهبران جنبش بودند. آقایان موسوی و کروبی، در بیانیهی مشترک خود اعلام کردند: «باتوجه به سابقهی سیاه یکسال گذشته در سرکوب معترضانی که تنها جرمشان طلب کردن رأی خود به شیوهی مسالمتآمیز بود و همچنین اخبار رسیده از سازماندهی مجدد افراطیون و سرکوبگران در جهت یورش به مردم بی دفاع و مظلوم، از مردم و معترضان میخواهیم که خواستهها و مطالبات بهحق خود را از مجاری کم هزینهتر و موثرتری دنبال کنند.» صدور این بیانیه واکنش های مختلفی را در پی داشت. نظر شما در مورد رویهی اخیر آقایان موسوی و کروبی چیست؟
بهنظر من حتماً در این تصمیم آقایان موسوی و کروبی، حکمتی بوده و برای پرهیز از خشونتی که زعمای جمهوری اسلامی از آن ظاهراً هیچ ابایی ندارند خیلی کار درستی هم کردهاند. وقتی شما یک شهر و حتی یک کشور را تبدیل به یک پادگان نظامی کرده باشید، مردم ما بروند وسط این پادگان چه کنند.
مدنیتی دیگر در بین نیست که شما در آن آزادیهای مدنی خودتان را مطالبه کنید. ولی کل این حرکت بهنظر من به نفع جنبش سبز است؛ هم تقاضای مجوز کردن و هم برای پرهیز از خشونت به راهپیمایی نرفتن. یکی موید مدنیت و قانونمندی مردم ماست و دیگری نشان پرهیز ما از خشونت. در مقابل این دو حرکت بسیار هوشمندانه، ما در ضمن دست قانونگریزی و خشونتورزی رژیم حاکم را هم بیش از پیش برای خواهران و برادران بسیجی و پاسدار خودمان و نیز برای مردم جهان رو کردهایم.
جنبش سبز هیچ راهی جز ادامهی این راه مسالمتآمیز، قانونمند، شریف و متین ندارد. هرچه متانت و وقار رفتار مردم ما بیشتر باشد، جنبش سبز همهشمولتر، کاملتر و در ذات رفتاریاش شریفتر خواهد شد. دولت حاکم امروز خاطی از تعهدش به قانون اساسی خود جمهوری اسلامی است. این مردم ما هستند که به مراتب بیشتر از دولت به قانون اساسی متعهد و مقیدند.
نمایندگان مجلس باید شخص آقای احمدینژاد را بهعنوان رییس دولتی که به مفاد قانون اساسی عمل نمیکند مورد استیضاح قرار دهند. حال و آیندهی جنبش آزادیخواهی ما بیش از همیشه روشن، مبرهن، متین و متقن است. ابتکار عمل همیشه با حق است. باطل همیشه از موضع ضعف عمل میکند.
بسیاری از تحلیلگران پس از آغاز خشونتها اعلام کردند که مشروعیت نظام اسلامی از بین رفته است. علاوه بر این چه مواردی را میتوان به عنوان دستاوردهای جنبش سبز نام برد؟
تصاحب حوزهی عمومی، خلق خرد جمعی، زدودن زنگ کدورتهای قدیمی، نزدیکی هرچه بیشتر مردم ما به همدیگر، برای هدفی مشترک، بیشتر از پیش قانع کردن قشر وسیعتری از هموطنانمان که ما غریبه نیستیم؛ نوکر خارجی نیستیم؛ با دین و آیین و فرهنگ خودمان بیگانه و در جنگ نیستیم؛ که تمامیت ارضی، سربلندی، آزادی و آبادی ایران ما برای همهی ماست. شما امروز ما را با سال پیش مقایسه کنید.
ما از درون خودمان بهدر آمدهایم تا بهقول حافظ کاری بکنیم؛ و کاری خواهیم کرد. این فلک را ما سقف خواهیم شکافت و طرحی نو در خواهیم انداخت، ولی اینبار این طرح نو بر انداختن یک نظام غلط و بهپا کردن نظامی مغلوط نخواهد بود. ما بهدنبال اصلی اصیلتر هستیم. بهدنبال آزادیهای مدنی ما که حق بلافصل ماست. اگر این رژیم، این آزادیها را حرمت نگاه داشت و تامین کرد، از جانب ما حقانیت و مشروعیت خواهد یافت وگرنه دیگر نه به حق است و نه مشروع؛ و خودبهخود کان لم یکن است.
معنی وجودی دولت، تامین رفاه و آسایش و صیانت آزادیهای مدنی مردم است؛ وگرنه به چه مجوزی یکعده خود را محق میدانند تا بر دیگران آقایی کنند؟ ما سفیه و مهجور نیستیم که ولی و قیم بخواهیم. ما مردمانی عاقل و بالغیم. شهروندان یک جمهوری، و اگر آن جمهوری به حقوق شهروندی ما قائل نباشد و عمل نکند خودبهخود معزول است. این حرفها از بدیهیترین اصول زندگی در یک جمهوری است.
با شدت گرفتن فضای امنیتی، افزایش دستگیریها و تعطیلی روزنامههای اصلاحطلب و سرکوب مخالفان در خیابانها، نگرانیهایی از آیندهی جنبش دمکراسیخواه بهگوش میرسد.بر اساس چه دلایلی، شما به آیندهی این جنبش خوشبین هستید؟
دلایل بسیار: حضور ما در اجتماع، از بین رفتن مرز بین داخل و خارج از کشور، آگاهی خلاق و نقاد جمعی ما بر حقوق شهروندی بلافصل ما که دیگر قابل معامله و چک و چانه زدن نیست، معطوف کردن انظار جهانی به حرکت موزون و زیبای جنبش آزادیخواهی ما، شکاف هرچه بیشتر و طبیعیتر در بدنهی قدرت حاکمه، اطلاع قشر وسیعتری از مردم ما از اهداف ملی و میهنیمان.
همانطوری که عرض کردم ابتکار عمل همیشه با حرف حق است. حرف ناحق همیشه از موضع ضعف عمل میکند. نگرانی من از موقعیت داخلی ما نیست. نگرانی من از سوء استفادهای است که نیروهای دست راستی امریکا بهخصوص از آنچه بهنظر آنها آب گل آلود است بکنند. آنهم با همکاری و همدستی برخی روشنفکران کمپرادر ایرانی که احیاناً دستبند سبزی هم از جایی فراهم کردهاند.
پیدا کردن این اشخاص هم کار بسیار سادهای است. اگر کسی طرفدار تحریم اقتصادی ایران است، اگر کسی مینشیند همفکری میکند بغل کسی که میخواهد به ایران حملهی نظامی بکند و یا انگیزههای تجزیهطلبی را دامن بزند، بهطور قطع از ذات خشونتگریز جنبش سبز بری است.
تمامیت ارضی ایران، مخالفت با حملهی نظامی به ایران، مخالفت با هرگونه تحریم اقتصادی که ضررش بهطور مستقیم متوجه مردم بیپناه ماست طبییعی است که جزو ذات لاینفک جنبش سبز است. من به آینده بسیار خوشبینم چون به ذات سالم و بری از خشونت جنبش سبز معتقدم. ولی در عین حال باید چهارچشمی هم مواظب منافع ملی درازمدتمان بود که مبادا مورد سوء استفادهی قدرتهای منطقه قرار بگیرد.
از زمان شروع جنبش اعتراضی مردم ایران، مباحث جدیای میان روشنفکران درگرفت. آیا میتوانید مهمترین مباحث مطرح شده در بین روشنفکران ایرانی را ذکر کنید؟ آیا میتوان از ظهور گفتمانی جدید نام برد؟
این سئوال بسیار مهمی است. بهنظر من مقدمات این گفتمان جدید در حال شکل گرفتن است. ولی هنوز قالبهای فکری قبلی - بهخصوص این تضاد کاذب بین روشنفکران دینی و سکولار - همچنان به قوهی خود باقی است. بنابراین مهمترین مباحث مطرح شده در بین روشنفکران ایرانی، هنوز حول این محور است که آیا اسلام اصولاً دینی خشن است و یا معطوف به رافت؟ یا اسلام بهتر است یا سکولاریسم؟ که مرا همیشه یاد موضوع انشای «علم بهتر است یا ثروت» میاندازد.
مناظرهی بین آقایان محمدرضا نیکفر و محسن کدیور از این زمره است. من البته منکر جدیت مطالب مورد عنایت این متفکرین نیستم، ولی معتقدم که ما محتاج به مناظر و آفاق جدیدی در تفکر اجتماعی هستیم. تفکر اجتماعی هیچوقت در خلاء بهوجود نمیآید. بههمین دلیل من معتقدم که جنبش سبز متفکرین خودش را خلق خواهد کرد.
در حال حاضر من معتقدم خانم نوشین احمدی خراسانی، برجستهترین نظریهپرداز فمینیست ایرانی، در صف اول نظریهپردازان جنبش سبز است. از روز اول این جنبش، خانم احمدی خراسانی، با هوش و قدرت تحلیل بینظیری مسائل جنبش زنان را با ذات متحول جنبش سبز توامان نظریهپردازی کرده است. این در حالی است که دیگر روشنفکران ما هنوز درگیر جنگ حیدری نعمتی خود، مشغول لشکرکشی و یارگیریاند. خود این مطلب طلیعهی بسیار میمون و مبارکی است که برای اولینبار در تاریخ جنبشهای اجتماعی ما از اولین نظریهپردازان جنبش سبز، یک زن ایرانی بوده و نظریاتش از بطن مبارزات زنان ایرانی برخاسته است.
behdad@radiozamaneh.com
طی یکسال گذشته، جنبش سبز با فراز و نشیبهای فراوانی روبهرو بوده است.
در گفتوگویی کوتاه با حمید دباشی، رئیس دانشکدهی مطالعات خاورمیانه و آسیا در دانشگاه کلمبیا نظر او را در مورد تحولات اخیر ایران جویا شدم.
او از اولین روزهای شکل گیری جنبش اعتراضی، به شکلی خستگیناپذیر در کنار جنبش سبز حضور داشته و با تولید مجموعه ویدیوهای هفتهی سبز و مصاحبه با بسیاری از روشنفکران و فعالان سیاسی، نظر آنها را منعکس کرده است.
دباشی معتقد است که برخلاف سنت خشونتآمیز جنبش های سیاسی در خاورمیانه، این بار با یک جنبش مدنی روبهرو هستیم که مشی غیر خشونتآمیزی را دنبال میکند.
در روزهای گذشته بسیاری از شهروندان با بهت وحیرت شاهد صدور بیانیهی مشترک رهبران جنبش بودند. آقایان موسوی و کروبی، در بیانیهی مشترک خود اعلام کردند: «باتوجه به سابقهی سیاه یکسال گذشته در سرکوب معترضانی که تنها جرمشان طلب کردن رأی خود به شیوهی مسالمتآمیز بود و همچنین اخبار رسیده از سازماندهی مجدد افراطیون و سرکوبگران در جهت یورش به مردم بی دفاع و مظلوم، از مردم و معترضان میخواهیم که خواستهها و مطالبات بهحق خود را از مجاری کم هزینهتر و موثرتری دنبال کنند.» صدور این بیانیه واکنش های مختلفی را در پی داشت. نظر شما در مورد رویهی اخیر آقایان موسوی و کروبی چیست؟
بهنظر من حتماً در این تصمیم آقایان موسوی و کروبی، حکمتی بوده و برای پرهیز از خشونتی که زعمای جمهوری اسلامی از آن ظاهراً هیچ ابایی ندارند خیلی کار درستی هم کردهاند. وقتی شما یک شهر و حتی یک کشور را تبدیل به یک پادگان نظامی کرده باشید، مردم ما بروند وسط این پادگان چه کنند.
مدنیتی دیگر در بین نیست که شما در آن آزادیهای مدنی خودتان را مطالبه کنید. ولی کل این حرکت بهنظر من به نفع جنبش سبز است؛ هم تقاضای مجوز کردن و هم برای پرهیز از خشونت به راهپیمایی نرفتن. یکی موید مدنیت و قانونمندی مردم ماست و دیگری نشان پرهیز ما از خشونت. در مقابل این دو حرکت بسیار هوشمندانه، ما در ضمن دست قانونگریزی و خشونتورزی رژیم حاکم را هم بیش از پیش برای خواهران و برادران بسیجی و پاسدار خودمان و نیز برای مردم جهان رو کردهایم.
جنبش سبز هیچ راهی جز ادامهی این راه مسالمتآمیز، قانونمند، شریف و متین ندارد. هرچه متانت و وقار رفتار مردم ما بیشتر باشد، جنبش سبز همهشمولتر، کاملتر و در ذات رفتاریاش شریفتر خواهد شد. دولت حاکم امروز خاطی از تعهدش به قانون اساسی خود جمهوری اسلامی است. این مردم ما هستند که به مراتب بیشتر از دولت به قانون اساسی متعهد و مقیدند.
نمایندگان مجلس باید شخص آقای احمدینژاد را بهعنوان رییس دولتی که به مفاد قانون اساسی عمل نمیکند مورد استیضاح قرار دهند. حال و آیندهی جنبش آزادیخواهی ما بیش از همیشه روشن، مبرهن، متین و متقن است. ابتکار عمل همیشه با حق است. باطل همیشه از موضع ضعف عمل میکند.
بسیاری از تحلیلگران پس از آغاز خشونتها اعلام کردند که مشروعیت نظام اسلامی از بین رفته است. علاوه بر این چه مواردی را میتوان به عنوان دستاوردهای جنبش سبز نام برد؟
تصاحب حوزهی عمومی، خلق خرد جمعی، زدودن زنگ کدورتهای قدیمی، نزدیکی هرچه بیشتر مردم ما به همدیگر، برای هدفی مشترک، بیشتر از پیش قانع کردن قشر وسیعتری از هموطنانمان که ما غریبه نیستیم؛ نوکر خارجی نیستیم؛ با دین و آیین و فرهنگ خودمان بیگانه و در جنگ نیستیم؛ که تمامیت ارضی، سربلندی، آزادی و آبادی ایران ما برای همهی ماست. شما امروز ما را با سال پیش مقایسه کنید.
ما از درون خودمان بهدر آمدهایم تا بهقول حافظ کاری بکنیم؛ و کاری خواهیم کرد. این فلک را ما سقف خواهیم شکافت و طرحی نو در خواهیم انداخت، ولی اینبار این طرح نو بر انداختن یک نظام غلط و بهپا کردن نظامی مغلوط نخواهد بود. ما بهدنبال اصلی اصیلتر هستیم. بهدنبال آزادیهای مدنی ما که حق بلافصل ماست. اگر این رژیم، این آزادیها را حرمت نگاه داشت و تامین کرد، از جانب ما حقانیت و مشروعیت خواهد یافت وگرنه دیگر نه به حق است و نه مشروع؛ و خودبهخود کان لم یکن است.
معنی وجودی دولت، تامین رفاه و آسایش و صیانت آزادیهای مدنی مردم است؛ وگرنه به چه مجوزی یکعده خود را محق میدانند تا بر دیگران آقایی کنند؟ ما سفیه و مهجور نیستیم که ولی و قیم بخواهیم. ما مردمانی عاقل و بالغیم. شهروندان یک جمهوری، و اگر آن جمهوری به حقوق شهروندی ما قائل نباشد و عمل نکند خودبهخود معزول است. این حرفها از بدیهیترین اصول زندگی در یک جمهوری است.
با شدت گرفتن فضای امنیتی، افزایش دستگیریها و تعطیلی روزنامههای اصلاحطلب و سرکوب مخالفان در خیابانها، نگرانیهایی از آیندهی جنبش دمکراسیخواه بهگوش میرسد.بر اساس چه دلایلی، شما به آیندهی این جنبش خوشبین هستید؟
دلایل بسیار: حضور ما در اجتماع، از بین رفتن مرز بین داخل و خارج از کشور، آگاهی خلاق و نقاد جمعی ما بر حقوق شهروندی بلافصل ما که دیگر قابل معامله و چک و چانه زدن نیست، معطوف کردن انظار جهانی به حرکت موزون و زیبای جنبش آزادیخواهی ما، شکاف هرچه بیشتر و طبیعیتر در بدنهی قدرت حاکمه، اطلاع قشر وسیعتری از مردم ما از اهداف ملی و میهنیمان.
همانطوری که عرض کردم ابتکار عمل همیشه با حرف حق است. حرف ناحق همیشه از موضع ضعف عمل میکند. نگرانی من از موقعیت داخلی ما نیست. نگرانی من از سوء استفادهای است که نیروهای دست راستی امریکا بهخصوص از آنچه بهنظر آنها آب گل آلود است بکنند. آنهم با همکاری و همدستی برخی روشنفکران کمپرادر ایرانی که احیاناً دستبند سبزی هم از جایی فراهم کردهاند.
پیدا کردن این اشخاص هم کار بسیار سادهای است. اگر کسی طرفدار تحریم اقتصادی ایران است، اگر کسی مینشیند همفکری میکند بغل کسی که میخواهد به ایران حملهی نظامی بکند و یا انگیزههای تجزیهطلبی را دامن بزند، بهطور قطع از ذات خشونتگریز جنبش سبز بری است.
تمامیت ارضی ایران، مخالفت با حملهی نظامی به ایران، مخالفت با هرگونه تحریم اقتصادی که ضررش بهطور مستقیم متوجه مردم بیپناه ماست طبییعی است که جزو ذات لاینفک جنبش سبز است. من به آینده بسیار خوشبینم چون به ذات سالم و بری از خشونت جنبش سبز معتقدم. ولی در عین حال باید چهارچشمی هم مواظب منافع ملی درازمدتمان بود که مبادا مورد سوء استفادهی قدرتهای منطقه قرار بگیرد.
از زمان شروع جنبش اعتراضی مردم ایران، مباحث جدیای میان روشنفکران درگرفت. آیا میتوانید مهمترین مباحث مطرح شده در بین روشنفکران ایرانی را ذکر کنید؟ آیا میتوان از ظهور گفتمانی جدید نام برد؟
این سئوال بسیار مهمی است. بهنظر من مقدمات این گفتمان جدید در حال شکل گرفتن است. ولی هنوز قالبهای فکری قبلی - بهخصوص این تضاد کاذب بین روشنفکران دینی و سکولار - همچنان به قوهی خود باقی است. بنابراین مهمترین مباحث مطرح شده در بین روشنفکران ایرانی، هنوز حول این محور است که آیا اسلام اصولاً دینی خشن است و یا معطوف به رافت؟ یا اسلام بهتر است یا سکولاریسم؟ که مرا همیشه یاد موضوع انشای «علم بهتر است یا ثروت» میاندازد.
مناظرهی بین آقایان محمدرضا نیکفر و محسن کدیور از این زمره است. من البته منکر جدیت مطالب مورد عنایت این متفکرین نیستم، ولی معتقدم که ما محتاج به مناظر و آفاق جدیدی در تفکر اجتماعی هستیم. تفکر اجتماعی هیچوقت در خلاء بهوجود نمیآید. بههمین دلیل من معتقدم که جنبش سبز متفکرین خودش را خلق خواهد کرد.
در حال حاضر من معتقدم خانم نوشین احمدی خراسانی، برجستهترین نظریهپرداز فمینیست ایرانی، در صف اول نظریهپردازان جنبش سبز است. از روز اول این جنبش، خانم احمدی خراسانی، با هوش و قدرت تحلیل بینظیری مسائل جنبش زنان را با ذات متحول جنبش سبز توامان نظریهپردازی کرده است. این در حالی است که دیگر روشنفکران ما هنوز درگیر جنگ حیدری نعمتی خود، مشغول لشکرکشی و یارگیریاند. خود این مطلب طلیعهی بسیار میمون و مبارکی است که برای اولینبار در تاریخ جنبشهای اجتماعی ما از اولین نظریهپردازان جنبش سبز، یک زن ایرانی بوده و نظریاتش از بطن مبارزات زنان ایرانی برخاسته است.
۱۳۸۹ خرداد ۲۱, جمعه
۱۳۸۹ خرداد ۱۸, سهشنبه
«در مورد آیتاله خمینی و میراث او چه فکر میکنید؟»
بهداد بردبار / رادیو کوچه
چهاردهم خرداد ماه بیست و یکمین سال روز مرگ آیتاله خمینی رهبر انقلاب اسلامی با حاشیههای زیادی همراه بود. سخنرانی سیدحسن خمینی نواده ارشد آیتاله با اخلال مواجه شد. طرفداران علی خامنهایی و محمود احمدینژاد با سر دادن شعارهایی بر علیه رهبران جنبش سبز مانع سخنرانی حسن خمینی شدند. حسن خمینی خطاب به جمعیت شعاردهنده گفت مردم به امام و نزدیکان امام علاقهمند هستند. هنوز بیست سال از مرگ امام نگذشته است.
طرفداران دولت معترضان به نتیجه انتخابات دهم ریاست جمهوری را سران فتنه میخوانند و با رویات جملهایی از آیتاله خمینی ملاک را حال افراد میدانند. آنها عقیده دارند که رهبران سیاسی باید بهطور مطلق از ولی فقیه پیروی کنند و از او حرف شنوی داشته باشند.
آقایان کروبی و موسوی پس از حوادث پیش آمده در مراسم، هر یک بیانیههایی صادر کردند. آقای کروبی در مورد حوادث پیش آمده در روز چهاردهم خرداد خطاب به سیدحسن خمینی گفت: «حضرتعالی خوب میدانید که این جماعت اندک سازماندهی شده و آموزش دیده حسابشان از خیل عظیم عاشقان امام و دوستداران فرزندان و بستگان ایشان به خصوص شخص حضرتعالی جداست.»
سیدحسن خمینی فرزند احمد خمینی است که در سال ۱۳۵۳ ظاهرن به علت سکته قلبی در گذشت ولی شایعات زیادی وجود دارد که وی نیز بهوسیله باند سعید امامی و عوامل رژیم با زهر مسموم و کشته شده است. عمادالدین باقی روزنامهنگاری که پس از وقایع انتخابات دستگیر و زندانی شد این مسئله را در یکی از همایشها مورد تایید قرار داده بود. احمد خمینی با هاشمی رفسنجانی بسیار نزدیک بود و از دستاندرکاران برکناری آیتاله منتظری از نیابت خمینی بوده است .
مراسم دولتی و از پیش طراحیشده آیتاله خمینی، امسال بسیار کمرونق بود و جمعیت کمی در مراسم شرکت جستند. آیا میتوان گفت دوران خمینی به سر آمده و تندروهای حامی احمدینژاد از یکسو و مخالفان نظام اسلامی هر کدام به میراث او میتازند؟ چه کسی از حذف خمینی و گفتمان او خوشحال خواهد شد و چه کسی به نام او احتیاج دارد؟
آیا آنطور که آقای مهدی کروبی میگوید خیل عظیم عاشقان امام و دوستداران فرزندان و بستگان ایشان در کشور ما هنوز وجود دارند؟
مخالفان آیتاله خمینی او را در برقراری استبداد و سرکوب احزاب لیبرال و مارکسیست مقصر میدانند. علاوه بر آن بحث بر سر اعدامهای پایان دهه شصت داغ است. اعدام های گروهی که با اطلاع او صورت میگرفت. شما در مورد آیتاله خمینی و میراث او چه فکر میکنید؟
چهاردهم خرداد ماه بیست و یکمین سال روز مرگ آیتاله خمینی رهبر انقلاب اسلامی با حاشیههای زیادی همراه بود. سخنرانی سیدحسن خمینی نواده ارشد آیتاله با اخلال مواجه شد. طرفداران علی خامنهایی و محمود احمدینژاد با سر دادن شعارهایی بر علیه رهبران جنبش سبز مانع سخنرانی حسن خمینی شدند. حسن خمینی خطاب به جمعیت شعاردهنده گفت مردم به امام و نزدیکان امام علاقهمند هستند. هنوز بیست سال از مرگ امام نگذشته است.
طرفداران دولت معترضان به نتیجه انتخابات دهم ریاست جمهوری را سران فتنه میخوانند و با رویات جملهایی از آیتاله خمینی ملاک را حال افراد میدانند. آنها عقیده دارند که رهبران سیاسی باید بهطور مطلق از ولی فقیه پیروی کنند و از او حرف شنوی داشته باشند.
آقایان کروبی و موسوی پس از حوادث پیش آمده در مراسم، هر یک بیانیههایی صادر کردند. آقای کروبی در مورد حوادث پیش آمده در روز چهاردهم خرداد خطاب به سیدحسن خمینی گفت: «حضرتعالی خوب میدانید که این جماعت اندک سازماندهی شده و آموزش دیده حسابشان از خیل عظیم عاشقان امام و دوستداران فرزندان و بستگان ایشان به خصوص شخص حضرتعالی جداست.»
سیدحسن خمینی فرزند احمد خمینی است که در سال ۱۳۵۳ ظاهرن به علت سکته قلبی در گذشت ولی شایعات زیادی وجود دارد که وی نیز بهوسیله باند سعید امامی و عوامل رژیم با زهر مسموم و کشته شده است. عمادالدین باقی روزنامهنگاری که پس از وقایع انتخابات دستگیر و زندانی شد این مسئله را در یکی از همایشها مورد تایید قرار داده بود. احمد خمینی با هاشمی رفسنجانی بسیار نزدیک بود و از دستاندرکاران برکناری آیتاله منتظری از نیابت خمینی بوده است .
مراسم دولتی و از پیش طراحیشده آیتاله خمینی، امسال بسیار کمرونق بود و جمعیت کمی در مراسم شرکت جستند. آیا میتوان گفت دوران خمینی به سر آمده و تندروهای حامی احمدینژاد از یکسو و مخالفان نظام اسلامی هر کدام به میراث او میتازند؟ چه کسی از حذف خمینی و گفتمان او خوشحال خواهد شد و چه کسی به نام او احتیاج دارد؟
آیا آنطور که آقای مهدی کروبی میگوید خیل عظیم عاشقان امام و دوستداران فرزندان و بستگان ایشان در کشور ما هنوز وجود دارند؟
مخالفان آیتاله خمینی او را در برقراری استبداد و سرکوب احزاب لیبرال و مارکسیست مقصر میدانند. علاوه بر آن بحث بر سر اعدامهای پایان دهه شصت داغ است. اعدام های گروهی که با اطلاع او صورت میگرفت. شما در مورد آیتاله خمینی و میراث او چه فکر میکنید؟
۱۳۸۹ خرداد ۷, جمعه
بیانیه ی جمعی از فعالین مدنی ایران در حمایت از مردم افغانستان
اخبار روز: جمعی از فعالین مدنی ایران در حمایت از تظاهرات مردم افغانستان علیه اعدام شهروندان این کشور توسط جمهوری اسلامی بیانیه ای منتشر کردند:
خواهران و برادران گرامی پیام اعتراض شما به اعدام شهروندان افغان و ایرانی مایه دلگرمی و امیدواری مردم ایران بود. ما اطلاع داریم که دادگاههای ایران، بدون رعایت بسیاری از موازین و قوانین ملی و بین المللی که بدان متعهد هستند بسیاری از شهروندان ایرانی و افغان را اعدام نموده اند. علاوه بر آن بسیاری از شهروندان افغان بدون امکان دسترسی به حق توکیل و دادرسی عادلانه در زندانهای جمهوری اسلامی بسر می برند. در میان آنها گروهی از کارگران زحمت کش افغان در تظاهرات روز جهانی کلرگر در سال گذشته همراه همکاران ایرانی خود با سر دادن شعار خواستار بهبود وضع قوانین کار بودند. این افراد همچنان در زندانها بسر می برند و از سرنوشت آنها اطلاعات دقیقی در دسترس نیست.
شعار مرگ بر طالبان چه در کابل چه در تهران نشانهایی از فهم والا و بلوغ سیاسی مردم افغانستان دارد. بیشک حکومتهای ظالم رفتنی هستند و آنچه می ماند مودت و دوستی بین ملت ها است. در سالهای گذشته دو ملت ایران و افغانستان از جنگ، ظلم حکومتهای سرکوبگر و مداخله خارجی رنج بسیار بردهاند. ما امضا کنندگان این بیانیه در این مختصر نمیتوانیم حتی گوشهایی از رنج و مشقت مردم افغانستان را که در سالهای جنگ راهی ایران شدند را تصویر کنیم، اما رفتارهای خشونت آمیز ماموران دولتی و تبعیض ناعادلانه حکومت ایران بر علیه شهروندان افغانستان قطعا نه تنها مورد تایید ما نیست، بلکه آنرا به شدت محکوم میکنیم.
ما نه تنها خواستار توقف اعدامها و تغییر قوانین ناعادلانه هستیم بلکه خواستار لغو مجازات اعدام در کشور هستیم. بسیاری از زنان و مردان ایرانی در سالهای گذشته با افغانها ازدواج نمودهاند و صاحب اولاد هستند. بسیاری از این افراد با مشکلات عدیده مواجه هستند و زنان ایرانی طبق قوانین موجود قادر نیستند تا اجازه اقامت را برای همسران خود کسب کنند و یا فرزندان خود را به تابعیت ایران در آورند. ما خواستار پیگیری و تغییر قوانین ضد مهاجران هستیم و آرزو داریم که مشکلات مرتفع شود.
فرهنگ والای مردم ایران و افغانستان وارث شاعران و اندیشمندان بزرگی چون مولانا جلاالدین بلخی، عطار و فارابی است. حکومتهای طالبانی به هیچ وجه نماینده ما نیستند و ما خود بدان واقفیم. فرهنگ ما مالامال از پندارهای گرانقدری است که به ما گوشزد می کند که بنی آدم اعضای یک پیکر است، که در آفرینش ز یک گوهر است.
اعلام حمایت شما از جنبش دمکراسی خواه در ایران و اعتراض به قتل مردم مظلوم پیامی بسیار محکم بود و ما امضاکنندگان این بیانیه کمال سپاس و تشکر را به جا میآوریم.
اسامی امضا کنندگان
مونیرو روانی پور نویسنده
حمید دباشی نویسنده و استاد ادبیات تطبیقی در دانشگاه کلمبیا
ساقی قهرمان شاعر
آرش جودکی استاد فلسفه و نویسنده
لیلی موری محقق در دانشگاه کلمبیا
م. سحر محمد جلالی شاعر
محمود دلخواسته نویسنده و محقق
محمود امیری مقدم از سازمان حقوق بشر،
مهرداد باران موسیقی دان
امین بزرگیان روزنامه نگار
بهداد بردبار روزنامه نگار
رحمن جوانمردی فعال حقوق بشر
ویدا امیر مکری حقوق دان
خواهران و برادران گرامی پیام اعتراض شما به اعدام شهروندان افغان و ایرانی مایه دلگرمی و امیدواری مردم ایران بود. ما اطلاع داریم که دادگاههای ایران، بدون رعایت بسیاری از موازین و قوانین ملی و بین المللی که بدان متعهد هستند بسیاری از شهروندان ایرانی و افغان را اعدام نموده اند. علاوه بر آن بسیاری از شهروندان افغان بدون امکان دسترسی به حق توکیل و دادرسی عادلانه در زندانهای جمهوری اسلامی بسر می برند. در میان آنها گروهی از کارگران زحمت کش افغان در تظاهرات روز جهانی کلرگر در سال گذشته همراه همکاران ایرانی خود با سر دادن شعار خواستار بهبود وضع قوانین کار بودند. این افراد همچنان در زندانها بسر می برند و از سرنوشت آنها اطلاعات دقیقی در دسترس نیست.
شعار مرگ بر طالبان چه در کابل چه در تهران نشانهایی از فهم والا و بلوغ سیاسی مردم افغانستان دارد. بیشک حکومتهای ظالم رفتنی هستند و آنچه می ماند مودت و دوستی بین ملت ها است. در سالهای گذشته دو ملت ایران و افغانستان از جنگ، ظلم حکومتهای سرکوبگر و مداخله خارجی رنج بسیار بردهاند. ما امضا کنندگان این بیانیه در این مختصر نمیتوانیم حتی گوشهایی از رنج و مشقت مردم افغانستان را که در سالهای جنگ راهی ایران شدند را تصویر کنیم، اما رفتارهای خشونت آمیز ماموران دولتی و تبعیض ناعادلانه حکومت ایران بر علیه شهروندان افغانستان قطعا نه تنها مورد تایید ما نیست، بلکه آنرا به شدت محکوم میکنیم.
ما نه تنها خواستار توقف اعدامها و تغییر قوانین ناعادلانه هستیم بلکه خواستار لغو مجازات اعدام در کشور هستیم. بسیاری از زنان و مردان ایرانی در سالهای گذشته با افغانها ازدواج نمودهاند و صاحب اولاد هستند. بسیاری از این افراد با مشکلات عدیده مواجه هستند و زنان ایرانی طبق قوانین موجود قادر نیستند تا اجازه اقامت را برای همسران خود کسب کنند و یا فرزندان خود را به تابعیت ایران در آورند. ما خواستار پیگیری و تغییر قوانین ضد مهاجران هستیم و آرزو داریم که مشکلات مرتفع شود.
فرهنگ والای مردم ایران و افغانستان وارث شاعران و اندیشمندان بزرگی چون مولانا جلاالدین بلخی، عطار و فارابی است. حکومتهای طالبانی به هیچ وجه نماینده ما نیستند و ما خود بدان واقفیم. فرهنگ ما مالامال از پندارهای گرانقدری است که به ما گوشزد می کند که بنی آدم اعضای یک پیکر است، که در آفرینش ز یک گوهر است.
اعلام حمایت شما از جنبش دمکراسی خواه در ایران و اعتراض به قتل مردم مظلوم پیامی بسیار محکم بود و ما امضاکنندگان این بیانیه کمال سپاس و تشکر را به جا میآوریم.
اسامی امضا کنندگان
مونیرو روانی پور نویسنده
حمید دباشی نویسنده و استاد ادبیات تطبیقی در دانشگاه کلمبیا
ساقی قهرمان شاعر
آرش جودکی استاد فلسفه و نویسنده
لیلی موری محقق در دانشگاه کلمبیا
م. سحر محمد جلالی شاعر
محمود دلخواسته نویسنده و محقق
محمود امیری مقدم از سازمان حقوق بشر،
مهرداد باران موسیقی دان
امین بزرگیان روزنامه نگار
بهداد بردبار روزنامه نگار
رحمن جوانمردی فعال حقوق بشر
ویدا امیر مکری حقوق دان
۱۳۸۹ خرداد ۴, سهشنبه
«از اصلاحطلبی نتیجهای حاصل مردم نمیشود»
بهداد بردبار
محمد جعفری، روزنامهنگار و محقق تاریخ معاصر ایران، از یکسو بهعلت حاکمیت ولایت مطلقهی فقیه و قانون اساسی منبعث از آن و از سوی دیگر بهدلیل نتیجهی هشت سال دولت اصلاحات با در اختیار داشتن دولت و مجلس که نتیجهاش رسیدن به رئیسجمهور «تدارکاتچی» بود، معتقد است که چنین سیستمی اصلاحبشو نیست و از اصلاحطلبی، نتیجهای حاصل ملت ایران نمیشود.
او به مدت بیش از پنج سال، بهدلیل داشتن مسئولیت روزنامهی انقلاب اسلامی و ارتباط و همکاری با رییسجمهور وقت ایران، ابوالحسن بنیصدر زندانی بود. پس از آزادی تا به امروز، کتابها و مقالات متعددی نگاشته است. موضوع تحقیق کتابهای او دربارهی چگونگی به انحراف کشیده شدن اهداف انقلاب در آزادی، استقلال و حکومت جمهوری اسلامی و مردمی است.
جعفری معتقد است آقای خمینی در پاریس قول برقراری آزادیها را به ملت ایران داده بود و سرانجام با دست او، کشور به دیکتاتوری و استبداد ولایت فقیه کشیده شد.
در این گفتوگو رابطهی خوانش صحیح تاریخ انفلاب و رابطهی آن با مسائل امروز را پی میگیرم.
شما در مقالهی اخیر خودتان در مورد اعدامهای اخیر، اشاره میکنید که «برای مبارزان آزادی وطن، واجبترین کارها این است که اول زمینههای تاریخی این اعدامها که کار را به اینجا رسانده است، تجزیه و تحلیل کنند. بدون این درک و تعقیب نتایج آن نمیشود مانع قتلهای سیاسی جدید شد.» دلیل تأکید شما بر یافتن ریشههای خشونت نظام حاکم چیست؟
در اینکه هیچ آیندهای بدون گذشته و حال متصور نیست، گمان نمیکنم کسی را شک و شبههای باشد. بنابراین برای رسیدن به آیندهای بهتر و مطمئنتر، باید از تجربههای مثبت و منفی گذشته درس آموخت. اگر این نکتهی بدیهی قابل قبول است که هست، پس بر ما و جامعهی ماست که کوشش کند تاریخ گذشتهی خود را تا جای ممکن صاف و زلال بشناسد تا بتواند از آن تجربه بیاموزد و دوباره از چاله در نیامده به چاه در نغلتد.
حال اگر هدف ما این است که ملت ما از آزادی، حقوقمداری و داشتن اختیار سرنوشت خود یعنی حکومتی مردمسالار برخوردار شود که بتواند از آزادی و حقوق همهی آحاد کشور بدون در نظر گرفتن دین و نژاد و یا ... دفاع کند و همه از آزادی و حقوق ذاتی و خدادادی خویش برخوردار باشند، بدون شناسایی درست گذشته غیرممکن است. زیرا که زمان به مثابه رودی پیوسته است و آیندهی آن در گذشته است که شکل میگیرد.
وقتی برای ما و جامعهی ما روشن نباشد که اصولاً چرا و به چه هدفی اینهمه کشت و کشتار در کشور ما، در طول سیسال گذشته صورت گرفته و می گیرد اولاً جامعه به شعور و احساس جمعی نمیرسد که کشتن به دست هرکسی که صورت بگیرد جنایت است و کلید حل مسائل کشور کشتن نیست، بلکه در نتیجهی ناروشن بودن تجربهی گذشته، آنها که عامل و یا آمر کشتنها بودهاند و یا کسانی که آن را توجیه و یا حتی برای آن کف زدهاند، فکر میکنند که نه تنها میتوانند خود به نفس جنایت کشتن پی نمیبرند، اما وقتی معلوم شد که چه کسانی دست به این قبیل جنایات زدهاند، هم جامعه و هم خود افرادی که آمر و یا عامل بودهاند متوجه میشوند بالاخره در کشور حساب و کتابی در کار هست و هرکسی باید پاسخگوی اعمال خود باشد.
در نتیجه در آینده کمتر برای اهداف شخصی و یا گروهی خود، به فکر جنایت و چپاول و غارت اموال مردم میافتند. هیچ یادمان نرود که یکی از اصلیترین عللی که هیتلر جرئت کرد که دست به کشتار یهودی ها و کولیها و اسلاوها بزند این بود که دیده بود دنیا در برابر قتل عام ارامنه بهوسیلهی ترکیهی جدید سکوت کرد و آن را به فراموشی سپرد. بنابراین فکر کرده بود که در برابر این قتل عام هم، دنیا چنین روشی را در پیش خواهد گرفت. اگر غیر از این باشد اصلاً فلسفهی وجودی تمام دستگاههای دادگستری و حسابرسی در تمام دنیا معنی خود را از دست میدهند .
ضرر دیگر روشن نشدن گذشته این است، همانطور که قبلاً متذکر شدم، کسانی که با دست آنها استبداد ولایت مطلقهی فقیه بر کشور حاکم شده است و دین و دنیای مردم را به تباهی کشانده است و یا کسانی که در گذشته دست به جنایت زده و یا آمر و عامل قتل و جنایت بودهاند بازهم طلبکارتر شده و در لباس دموکراسی و یا آزادیخواهی بر گردهی مردم سوار خواهند شد و در کشور ما از این نوع تجربه کم نداریم.
در اینجا یک نکتهی سخت در خور و با اهمیت وجود دارد و آن این که روشن شدن مسائل در سیسال گذشته نبایستی بهمعنای گرفتن انتقام باشد و یا این که حاکمان بعدی بگویند چون قبلیها اینهمه کشتهاند ما هم باید مقابله به مثل بکنیم. چنین طرز تفکری کار را به دور تسلسل میرساند و در جامعهی رشدیابنده و دموکراتمنش حرفی باطل است. صرف روشن شدن گذشته، به جامعه و آیندگان، آرامش و اطمینان به صلح و صفا و همزیستی مسالمتآمیز در کنار هم در محدودهی سیاسی- جغرافیایی کشور میدهد. حتی به کسانی که بهدلایل مختلف فکری، ناآگاهی، اغفال و یا حتی منافع شخص و گروهی دست به اعمال نادرست زدهاند و هنوز هم میزنند وقتی مشاهده میکنند که جامعه بهدنبال انتقام نیست و بخشنده است، زودتر اشتباهات خود را میپذیرند و به آغوش جامعه بازمیگردند.
بهنظر من اعتراف به اشتباهات گذشته برای جامعه و کشور کافی است. متأسفانه در کشور ما انتقاد از اعمال و کردار خود ضعف تلقی میشود. در صورتی که لازم است ما در بهبود بخشيدن به انتقاد از خود تمركز بيشترى داشته باشيم و سخاوتمندانه و آشكارا به اشتباهات خود در برابر مردم اقرار و اعتراف بكنيم.
به لحاظ تئوری اما، مهمترین ریشهی اعدامها استقرار استبداد ولایت مطلقهی فقیه است زیرا اسلام و دین را بیانگر قدرت ساختهاند و نه بیان آزادی. چون دین امر مقدسی است وقتی بیانگر قدرت شد، بایستی در حفظ این قدرت مقدس بههر قیمتی بایستد. این بدون کشت و کشتار و اعدامهای مداوم غیرممکن است. پس به ناچار دین باید بیان آزادی باشد تا از قدرت برکنار بماند.
بعضی معتقدند مسلح بودن و خشونت گروههای اپوزیسیون مانند مجاهدین خلق، حزب کومله و دمکرات در کردستان، و افراطیگری، خشونتطلبی و تجزیهطلبی بود که راه را بر افراططلبان و طرفداران قاطعیت و خشونت باز کرد. اینها بودند که باعث سقوط دولت موقت شدند. شما چه پاسخی دارید؟
اولاً این مسئله باید روشن شود که بار گناه هركسى به گردن خود او است. حتماً میدانید که یکی از مهمترین ارزشهای دین و حفظ و صیانت از آن، «وفای به عهد» است. آقای خمینی در پاریس به ملت ایران در برابر انظار جهانیان عهد بست و قول و قرار گذاشت ولی در ایران بعد از رسیدن به قدرت و تثبیت رهبریاش، عکس تمام آن عهدها را مرتکب شد. به ضرس قاطع میشود گفت که حتی به یکی از وعدهها و قول و قرارهایش عمل نکرد.
برای این که روشن شود وفای بهعهد چقدر اهمیت دارد و تا کجا باید بر سر آن ایستادگی کرد، از امام علی نمونه میآورم:
امام علی، عهد و پیمان را با هرکس و با هر نوع تفکر و اندیشه و دین و مذهبی که بسته شود، حق خداوند و از حقوق عام بشر دانسته و شکستن عهد و پیمان را تحت هر نوع بهانه و حیلهای ضد حقوق مردم و خداوند معرفی میکند و بر آن است که مردم باید تا پای جان خود از آن مراقبت و محافظت کنند. (از فرمان امام به مالک اشتر)
آقای خمینی که شخصیتی روحانى، پير، عارف، نايب امام زمان و مرجع تقليد است و در جاى خدا و رسول ظاهراً تكيه زده است و مسئوليت هدايت مردم را بهدرستى و راستى و صداقت بهعهده گرفته، حال كه به قدرت رسیده، نادرستى و سياستبازى را بر كرسى حق و حقيقت نشانده است. اين خود گناهى بس بزرگ در نزد جامعه و درگاه خداوند متعال است.
در جاىجاى قرآن آمده است كه هر قوم و ملت و شخصى مورد آزمايش پروردگار قرار مىگيرد. همه مورد آزمايش قرار مىگيرند حتى پيامبران و اولياءالله. هيچكس بدون آزمايش رها نخواهد شد. موضوع امتحان و آزمايش هر قوم و گروه و شخصی آن چيزى است كه آنها خود را صاحب، امين و دلباخته نسبت به آن معرفى مىكنند و مىپندارند كه خود بهترين امين، حافظ و نگهدارندهی حقوق و پيمانهاى الهى در مورد آن هستند.
روحانيت و علماى حاكم شيعه در ايران نيز گوى سبقت را در ابعاد مختلف آن، از پيشينيان خود ربودند. اين انقلاب و جمهورى اسلامى امتحان الهى هم براى مردم و هم براى آقاى خمينى، روحانيت و سردمداران حكومت بود. براى مردم آزمايشی بود كه بهخود بيايند. مىبايست مردم چشم خود را باز مىكردند و به پيام عام الهى توجه و علماى خود را امتحان مىكردند و چشم و گوش بسته تابع بىارادهی آنها نمىشدند.
براى آقاى خمينى، روحانيت شيعه و سردمداران حكومت آزمايش بوده و هست كه كساني كه خود را صاحب منبر و محراب حضرت رسول و على (ع) تصور مىكردند، وعدهی حكومت عدل اسلامى و جامعهی امام زمانى به مردم مىدادند، همهی حاكمان را در طول تاريخ غاصب و ناحق مىشمردند و خود را صاحب اصلى حكومت و اصلحترين گروهى كه لايق ادارهی امور مردم است مىپنداشتند، وقتى به مسند حكومت تكيه زدند، براى استقرار ديكتاتورى مطلق و حفظ حكومت هر عملی را جایز شمردند و برای اعمال ضد انسانی، بشری، دینی و اسلامی توجیه دینی تراشیدند.
در اين آزمايش الهى، آقاى خمينى و روحانيت شيعه، چنان شكستى خوردند و از جلسهی امتحان مردود بهدرآمدند كه در تاريخ چنين چيزى و با ابعاد به اين گستردگى سابقه نداشته و يا كم سابقه بوده است. زعماى قوم و مردم هم كه بدون توجه به پيام رساى قرآن شكل گرا شدند و بدون آزمايش كردن محتواى شكل و تجربه گرفتن از گذشته، واله و شيداى نام مرجع تقليد، عارف و پير، نايب امام زمان و... شدند. در واقع دچار چنين مصيبتى خودساخته شدند. از حضرت على (ع) است:
«اعتماد به هركس پيش از آزمايش او زبونى و ناتوانى است.»
بعد از ذکر این مقدمه، بنابراین اگر حتی بهزعم بعضیها بهقول شما بپذیریم که «معتقدند مسلح بودن و خشونت گروههای اپوزیسیون مانند مجاهدین خلق، حزب کومله و دمکرات در کردستان و افراطیگری و خشونتطلبی و تجزیهطلبی بود که راه را بر افراططلبان و طرفداران قاطعیت و خشونت باز کرد»، از بار گناه اعدامهای فلهای و بی حساب و کتابی که بهفرمان آقای خمینی در قید حیات ایشان اتفاق افتاده است، نمی کاهد و او را از گناه و فرمان قتل مبری نمیکند.
از این که بگذریم، مرحوم مهندس بازرگان در کتاب «انقلاب ایران در دو حرکت» که چاپ سوم آن در سال 63 به طبع رسیده است، پنج دسته از کسانی که چوب لای چرخ دولت موقت گذاشتهاند را خود معرفی کرده است:
صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، بعضی محافل روحانی مؤثر (یعنی روحانیون شورای انقلاب)، بعضی محافل حزبی مؤثر (حزب جمهوری اسلامی)، آقای خمینی و چپهای افراطی و مجاهدین.
بهنظر من گرچه مرحوم مهنس بازرگان چپهای افراطی و مجاهدین را جزو کسانی میشمرد که چوب لای چرخ دولت موقت گذاشتهاند و این در جای خود صحیح است، اما تضیف دولت موقت به دو عامل مهم اصلی اساسی زیر که کمتر بدان پرداخته شده است بستگی دارد:
الف- آقای خمینی و روحانیت حاکم قدرتطلب و انحصارگر به سردستگی حزب جمهوری اسلامی و روحانیون شورای انقلاب.
محمد جعفری، روزنامهنگار و محقق تاریخ معاصر ایران، از یکسو بهعلت حاکمیت ولایت مطلقهی فقیه و قانون اساسی منبعث از آن و از سوی دیگر بهدلیل نتیجهی هشت سال دولت اصلاحات با در اختیار داشتن دولت و مجلس که نتیجهاش رسیدن به رئیسجمهور «تدارکاتچی» بود، معتقد است که چنین سیستمی اصلاحبشو نیست و از اصلاحطلبی، نتیجهای حاصل ملت ایران نمیشود.
او به مدت بیش از پنج سال، بهدلیل داشتن مسئولیت روزنامهی انقلاب اسلامی و ارتباط و همکاری با رییسجمهور وقت ایران، ابوالحسن بنیصدر زندانی بود. پس از آزادی تا به امروز، کتابها و مقالات متعددی نگاشته است. موضوع تحقیق کتابهای او دربارهی چگونگی به انحراف کشیده شدن اهداف انقلاب در آزادی، استقلال و حکومت جمهوری اسلامی و مردمی است.
جعفری معتقد است آقای خمینی در پاریس قول برقراری آزادیها را به ملت ایران داده بود و سرانجام با دست او، کشور به دیکتاتوری و استبداد ولایت فقیه کشیده شد.
در این گفتوگو رابطهی خوانش صحیح تاریخ انفلاب و رابطهی آن با مسائل امروز را پی میگیرم.
شما در مقالهی اخیر خودتان در مورد اعدامهای اخیر، اشاره میکنید که «برای مبارزان آزادی وطن، واجبترین کارها این است که اول زمینههای تاریخی این اعدامها که کار را به اینجا رسانده است، تجزیه و تحلیل کنند. بدون این درک و تعقیب نتایج آن نمیشود مانع قتلهای سیاسی جدید شد.» دلیل تأکید شما بر یافتن ریشههای خشونت نظام حاکم چیست؟
در اینکه هیچ آیندهای بدون گذشته و حال متصور نیست، گمان نمیکنم کسی را شک و شبههای باشد. بنابراین برای رسیدن به آیندهای بهتر و مطمئنتر، باید از تجربههای مثبت و منفی گذشته درس آموخت. اگر این نکتهی بدیهی قابل قبول است که هست، پس بر ما و جامعهی ماست که کوشش کند تاریخ گذشتهی خود را تا جای ممکن صاف و زلال بشناسد تا بتواند از آن تجربه بیاموزد و دوباره از چاله در نیامده به چاه در نغلتد.
حال اگر هدف ما این است که ملت ما از آزادی، حقوقمداری و داشتن اختیار سرنوشت خود یعنی حکومتی مردمسالار برخوردار شود که بتواند از آزادی و حقوق همهی آحاد کشور بدون در نظر گرفتن دین و نژاد و یا ... دفاع کند و همه از آزادی و حقوق ذاتی و خدادادی خویش برخوردار باشند، بدون شناسایی درست گذشته غیرممکن است. زیرا که زمان به مثابه رودی پیوسته است و آیندهی آن در گذشته است که شکل میگیرد.
وقتی برای ما و جامعهی ما روشن نباشد که اصولاً چرا و به چه هدفی اینهمه کشت و کشتار در کشور ما، در طول سیسال گذشته صورت گرفته و می گیرد اولاً جامعه به شعور و احساس جمعی نمیرسد که کشتن به دست هرکسی که صورت بگیرد جنایت است و کلید حل مسائل کشور کشتن نیست، بلکه در نتیجهی ناروشن بودن تجربهی گذشته، آنها که عامل و یا آمر کشتنها بودهاند و یا کسانی که آن را توجیه و یا حتی برای آن کف زدهاند، فکر میکنند که نه تنها میتوانند خود به نفس جنایت کشتن پی نمیبرند، اما وقتی معلوم شد که چه کسانی دست به این قبیل جنایات زدهاند، هم جامعه و هم خود افرادی که آمر و یا عامل بودهاند متوجه میشوند بالاخره در کشور حساب و کتابی در کار هست و هرکسی باید پاسخگوی اعمال خود باشد.
در نتیجه در آینده کمتر برای اهداف شخصی و یا گروهی خود، به فکر جنایت و چپاول و غارت اموال مردم میافتند. هیچ یادمان نرود که یکی از اصلیترین عللی که هیتلر جرئت کرد که دست به کشتار یهودی ها و کولیها و اسلاوها بزند این بود که دیده بود دنیا در برابر قتل عام ارامنه بهوسیلهی ترکیهی جدید سکوت کرد و آن را به فراموشی سپرد. بنابراین فکر کرده بود که در برابر این قتل عام هم، دنیا چنین روشی را در پیش خواهد گرفت. اگر غیر از این باشد اصلاً فلسفهی وجودی تمام دستگاههای دادگستری و حسابرسی در تمام دنیا معنی خود را از دست میدهند .
ضرر دیگر روشن نشدن گذشته این است، همانطور که قبلاً متذکر شدم، کسانی که با دست آنها استبداد ولایت مطلقهی فقیه بر کشور حاکم شده است و دین و دنیای مردم را به تباهی کشانده است و یا کسانی که در گذشته دست به جنایت زده و یا آمر و عامل قتل و جنایت بودهاند بازهم طلبکارتر شده و در لباس دموکراسی و یا آزادیخواهی بر گردهی مردم سوار خواهند شد و در کشور ما از این نوع تجربه کم نداریم.
در اینجا یک نکتهی سخت در خور و با اهمیت وجود دارد و آن این که روشن شدن مسائل در سیسال گذشته نبایستی بهمعنای گرفتن انتقام باشد و یا این که حاکمان بعدی بگویند چون قبلیها اینهمه کشتهاند ما هم باید مقابله به مثل بکنیم. چنین طرز تفکری کار را به دور تسلسل میرساند و در جامعهی رشدیابنده و دموکراتمنش حرفی باطل است. صرف روشن شدن گذشته، به جامعه و آیندگان، آرامش و اطمینان به صلح و صفا و همزیستی مسالمتآمیز در کنار هم در محدودهی سیاسی- جغرافیایی کشور میدهد. حتی به کسانی که بهدلایل مختلف فکری، ناآگاهی، اغفال و یا حتی منافع شخص و گروهی دست به اعمال نادرست زدهاند و هنوز هم میزنند وقتی مشاهده میکنند که جامعه بهدنبال انتقام نیست و بخشنده است، زودتر اشتباهات خود را میپذیرند و به آغوش جامعه بازمیگردند.
بهنظر من اعتراف به اشتباهات گذشته برای جامعه و کشور کافی است. متأسفانه در کشور ما انتقاد از اعمال و کردار خود ضعف تلقی میشود. در صورتی که لازم است ما در بهبود بخشيدن به انتقاد از خود تمركز بيشترى داشته باشيم و سخاوتمندانه و آشكارا به اشتباهات خود در برابر مردم اقرار و اعتراف بكنيم.
به لحاظ تئوری اما، مهمترین ریشهی اعدامها استقرار استبداد ولایت مطلقهی فقیه است زیرا اسلام و دین را بیانگر قدرت ساختهاند و نه بیان آزادی. چون دین امر مقدسی است وقتی بیانگر قدرت شد، بایستی در حفظ این قدرت مقدس بههر قیمتی بایستد. این بدون کشت و کشتار و اعدامهای مداوم غیرممکن است. پس به ناچار دین باید بیان آزادی باشد تا از قدرت برکنار بماند.
بعضی معتقدند مسلح بودن و خشونت گروههای اپوزیسیون مانند مجاهدین خلق، حزب کومله و دمکرات در کردستان، و افراطیگری، خشونتطلبی و تجزیهطلبی بود که راه را بر افراططلبان و طرفداران قاطعیت و خشونت باز کرد. اینها بودند که باعث سقوط دولت موقت شدند. شما چه پاسخی دارید؟
اولاً این مسئله باید روشن شود که بار گناه هركسى به گردن خود او است. حتماً میدانید که یکی از مهمترین ارزشهای دین و حفظ و صیانت از آن، «وفای به عهد» است. آقای خمینی در پاریس به ملت ایران در برابر انظار جهانیان عهد بست و قول و قرار گذاشت ولی در ایران بعد از رسیدن به قدرت و تثبیت رهبریاش، عکس تمام آن عهدها را مرتکب شد. به ضرس قاطع میشود گفت که حتی به یکی از وعدهها و قول و قرارهایش عمل نکرد.
برای این که روشن شود وفای بهعهد چقدر اهمیت دارد و تا کجا باید بر سر آن ایستادگی کرد، از امام علی نمونه میآورم:
امام علی، عهد و پیمان را با هرکس و با هر نوع تفکر و اندیشه و دین و مذهبی که بسته شود، حق خداوند و از حقوق عام بشر دانسته و شکستن عهد و پیمان را تحت هر نوع بهانه و حیلهای ضد حقوق مردم و خداوند معرفی میکند و بر آن است که مردم باید تا پای جان خود از آن مراقبت و محافظت کنند. (از فرمان امام به مالک اشتر)
آقای خمینی که شخصیتی روحانى، پير، عارف، نايب امام زمان و مرجع تقليد است و در جاى خدا و رسول ظاهراً تكيه زده است و مسئوليت هدايت مردم را بهدرستى و راستى و صداقت بهعهده گرفته، حال كه به قدرت رسیده، نادرستى و سياستبازى را بر كرسى حق و حقيقت نشانده است. اين خود گناهى بس بزرگ در نزد جامعه و درگاه خداوند متعال است.
در جاىجاى قرآن آمده است كه هر قوم و ملت و شخصى مورد آزمايش پروردگار قرار مىگيرد. همه مورد آزمايش قرار مىگيرند حتى پيامبران و اولياءالله. هيچكس بدون آزمايش رها نخواهد شد. موضوع امتحان و آزمايش هر قوم و گروه و شخصی آن چيزى است كه آنها خود را صاحب، امين و دلباخته نسبت به آن معرفى مىكنند و مىپندارند كه خود بهترين امين، حافظ و نگهدارندهی حقوق و پيمانهاى الهى در مورد آن هستند.
روحانيت و علماى حاكم شيعه در ايران نيز گوى سبقت را در ابعاد مختلف آن، از پيشينيان خود ربودند. اين انقلاب و جمهورى اسلامى امتحان الهى هم براى مردم و هم براى آقاى خمينى، روحانيت و سردمداران حكومت بود. براى مردم آزمايشی بود كه بهخود بيايند. مىبايست مردم چشم خود را باز مىكردند و به پيام عام الهى توجه و علماى خود را امتحان مىكردند و چشم و گوش بسته تابع بىارادهی آنها نمىشدند.
براى آقاى خمينى، روحانيت شيعه و سردمداران حكومت آزمايش بوده و هست كه كساني كه خود را صاحب منبر و محراب حضرت رسول و على (ع) تصور مىكردند، وعدهی حكومت عدل اسلامى و جامعهی امام زمانى به مردم مىدادند، همهی حاكمان را در طول تاريخ غاصب و ناحق مىشمردند و خود را صاحب اصلى حكومت و اصلحترين گروهى كه لايق ادارهی امور مردم است مىپنداشتند، وقتى به مسند حكومت تكيه زدند، براى استقرار ديكتاتورى مطلق و حفظ حكومت هر عملی را جایز شمردند و برای اعمال ضد انسانی، بشری، دینی و اسلامی توجیه دینی تراشیدند.
در اين آزمايش الهى، آقاى خمينى و روحانيت شيعه، چنان شكستى خوردند و از جلسهی امتحان مردود بهدرآمدند كه در تاريخ چنين چيزى و با ابعاد به اين گستردگى سابقه نداشته و يا كم سابقه بوده است. زعماى قوم و مردم هم كه بدون توجه به پيام رساى قرآن شكل گرا شدند و بدون آزمايش كردن محتواى شكل و تجربه گرفتن از گذشته، واله و شيداى نام مرجع تقليد، عارف و پير، نايب امام زمان و... شدند. در واقع دچار چنين مصيبتى خودساخته شدند. از حضرت على (ع) است:
«اعتماد به هركس پيش از آزمايش او زبونى و ناتوانى است.»
بعد از ذکر این مقدمه، بنابراین اگر حتی بهزعم بعضیها بهقول شما بپذیریم که «معتقدند مسلح بودن و خشونت گروههای اپوزیسیون مانند مجاهدین خلق، حزب کومله و دمکرات در کردستان و افراطیگری و خشونتطلبی و تجزیهطلبی بود که راه را بر افراططلبان و طرفداران قاطعیت و خشونت باز کرد»، از بار گناه اعدامهای فلهای و بی حساب و کتابی که بهفرمان آقای خمینی در قید حیات ایشان اتفاق افتاده است، نمی کاهد و او را از گناه و فرمان قتل مبری نمیکند.
از این که بگذریم، مرحوم مهندس بازرگان در کتاب «انقلاب ایران در دو حرکت» که چاپ سوم آن در سال 63 به طبع رسیده است، پنج دسته از کسانی که چوب لای چرخ دولت موقت گذاشتهاند را خود معرفی کرده است:
صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، بعضی محافل روحانی مؤثر (یعنی روحانیون شورای انقلاب)، بعضی محافل حزبی مؤثر (حزب جمهوری اسلامی)، آقای خمینی و چپهای افراطی و مجاهدین.
بهنظر من گرچه مرحوم مهنس بازرگان چپهای افراطی و مجاهدین را جزو کسانی میشمرد که چوب لای چرخ دولت موقت گذاشتهاند و این در جای خود صحیح است، اما تضیف دولت موقت به دو عامل مهم اصلی اساسی زیر که کمتر بدان پرداخته شده است بستگی دارد:
الف- آقای خمینی و روحانیت حاکم قدرتطلب و انحصارگر به سردستگی حزب جمهوری اسلامی و روحانیون شورای انقلاب.
۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۳, پنجشنبه
«اعتراض به اعدامهای اخیر مقابل سفارت ایران در اسلو»
روز سه شنبه (۹ می ۲۰۱۰) ایرانیان معترض به اعدامهای سیاسی تظاهراتی را در برابر سفارت ایران در اسلو ترتیب دادند.
تظاهرکنندگان خشمگین در اسلو با حمله به سفارت جمهوری اسلامی، با پرتاب سنگ شیشههای ساختمان را شکستند.
عکس و خبر از من
تظاهرکنندگان خشمگین در اسلو با حمله به سفارت جمهوری اسلامی، با پرتاب سنگ شیشههای ساختمان را شکستند.
عکس و خبر از من
۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۲, چهارشنبه
نبود ادبیات امیدبخش، جنبش را زمینگیر میکند
محسن کدیور، اسلامپژوه و فعال سیاسی معترض، با انتشار مطلبی تحت عنوان: با «قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران» چه باید کرد؟ مسایل مهمی را پیرامون خواستههای جنبش سبز مطرح کرده است. تداوم این مباحثه بسیار مهم و سازنده خواهد بود و نگارنده از شنیدن پاسخ سایر اندیشمندان استقبال میکند. به ضرس قاطع عرض میکنم، اگر روشنفکران ما نتوانند گفتمانی پیشرو و ادبیاتی امیدبخش تولید کنند، و اگر ارادهی مردم را باور نداشته باشند، جنبش سبز زمینگیر خواهد شد. هرچند که خواست برقراری حکومت قانون و آزادی تا زمان تحقق آن زنده خواهد ماند، اما حرکت اشتباه روشنفکران اصلاحطلب، میتواند برقراری جمهوری با محوریت مردم و حاکمیت شهروندان را برای سالها به تاخیر بیاندازد.
بهداد بردبار
بهداد بردبار
بیست سال پس از سقوط
اشاره: اسلاوی ژیژک فیلسوف و نظریهپرداز نامدار معاصر منتقد سرسخت لیبرال دمکراسیهای غربی است. از زمانی که ژیژک مقالات و کتابهای خود را به زبان انگلیسی منتشر کرده چنان مورد استقبال مجامع آکادمیک و عموم مردم قرار گرفته که گاهی او را الویس پریسلی حوزهی نقد فرهنگ مدرن مینامند. معرفی ژیژک به عنوان یک روشنفکر مارکسیست کار سادهای نیست. او اگر یک مارکسیست باشد مارکسیستی غیرمتعارف است. نظريهپردازی است که مارکس، فلسفهی هگل و روانشناسی لاکان را با فرهنگ پاپ میآميزد تا بتواند مفاهيم فرهنگ معاصر را تحليل کند و به ما يادآوری کند که درک ما از اين مفاهيم تا چه حد از منطق به دور است. ژیژک اهل اسلوونی است و نظارهگر فروپاشی بلوک شرق بوده است. تجربهی درغلطیدن کمونیستهای سابق به دامان کاپیتالیسم میتواند تجربهی مهمی برای جامعهی ما باشد. اقتصاد بیمار ایران که همیشه دستخوش سیاست بوده در آرزوی آزادسازی اقتصاد و پیوستن به بازارهای آزاد به سر می برد. در ایران چه مدیران دولتی، چه مخالفان آنها همه در آرزوی جذب شدن ایران به بازارهای جهانی هستند
۱۳۸۹ اردیبهشت ۶, دوشنبه
۱۳۸۹ فروردین ۲۷, جمعه
Interview with Professor Johan Galtung, the father of Peace research
Interview by Behdad Bordbar
A conversation with one of the most important dissident intellectuals of our time.
Johan Galtung
Johan Galtung, distinguished professor of Sociology, Peace and conflict research and world renowned founder of the academic discipline of peace research and founder of PRIO, is currently director of TRANSCEND, a global peace and development network. He has served at so many universities that he has "probably taught more students on more campuses around the world than any other contemporary sociologist. The long life peace activist during the 1970s predicted the downfall of the Soviet Union in 1990.
I had the honor to interview him on Iran.
A conversation with one of the most important dissident intellectuals of our time.
Johan Galtung
Johan Galtung, distinguished professor of Sociology, Peace and conflict research and world renowned founder of the academic discipline of peace research and founder of PRIO, is currently director of TRANSCEND, a global peace and development network. He has served at so many universities that he has "probably taught more students on more campuses around the world than any other contemporary sociologist. The long life peace activist during the 1970s predicted the downfall of the Soviet Union in 1990.
I had the honor to interview him on Iran.
Israel is very concerned about a Green victory in Iran
By Behdad Bordbar
I have a rare chance to interview with professor .Dr. Trita Parsi is the author of Treacherous Alliance - The Secret Dealings of Iran, Israel and the United States, He is professor of International Relations at Johns Hopkins.
In 2002, Parsi founded the National Iranian American Council (NIAC) "to enablea Iranian Americans to condemn the Sept. 11, 2001, terror attacks and that he has since run it as a grass-roots group aimed at strengthening their voice." Through the organization, he supports engagement between the US and Iran in belief that it "would enhance our [US] national security by helping to stabilize the Middle East and bolster the moderates in Iran.
Q: It seems that the situation in Iran has reached the point of no return. The demonstrators in the streets have calling for weeks for the downfall of the Islamic Republic, hence the removal of supreme leader from power. But opposition leaders, so far, remained uncertain, while the debate over the future of democratic movement is going on. What is your opinion about future of Green movement?
A: I believe that the Iranian people's aspiration for democracy, human rights and proper representation is unbeatable. The struggle for democracy in Iran is more than a century old. It has faced many obstacles; its progress has not always been unidirectional. But the forces for authoritarianism and repression don't have time on their side. Whether the movement will be victorious in the short run, or in the medium term, is difficult to predict. But I think it is undeniable that the aspirations are not going away, and hence, whether it is manifested through the Green movement or through some other form, the demands for democracy will remain till they are met.
Q: The Iranian leadership's handling of the dispute over the tenth presidential election, which resulted in violent crackdown of protests, had a significant effect on future of Islamic regime. You have broad connections with intellectuals, politicians and journalists. How do you sum up political analyses or Iran's current situation in Washington?
A: The policy in Washington is entering a new phase, the pressure track. Though the President Obama says that the door for diplomacy is still open, not many resources are put into it. And frankly, it is not clear whether diplomacy under these circumstances - where Iran seems incapable of making big decisions - is valuable. At the same time though, the pressure track is unlikely to produce any results. And the fear is that just as sanctions are seen as a political necessity today due to the perception of diplomacy failing, there is a risk that military action will be seen as a necessity in 12 or so months from today, when the sanctions path has been deemed a failure.
Q: As we know president Obama came to office with hope of 'a new beginning' of engagement with political leaders in Tehran. He said his administration was committed "to pursuing constructive ties among the United States, Iran and the international community. This offer was rejected by Tehran. Supreme leader of Iran warned negotiating with the United States would be "naive and perverted" and that Iranian politicians should not be "deceived" into starting such talks. Last week Iran arrested leader of Jundullah, Militant Islamist organisation and blamed United States for support of terrorism, while there are strong rumours that his arrest only became possible through the help of Americans. Do you think the strategy of negotiations with current administration has come to its dead end?
A: The picture is quite a bit more complicated than your question reveals. From the US perspective, hope for this round of diplomacy has been depleted. Yet, there isn't any real confidence that pressure will lead to a solution. But starting a new round of diplomacy while the Iranian regime seems incapable of making decisions, and while nuclear-first negotiations risk hurting the movement fro democracy, may be unwise.
Either way, any new potential diplomacy, the mistakes of the past must be corrected. Diplomacy must give equal weight to the human rights situation in Iran and should not be cantered or exclusively about the nuclear issue.
Q: The new head of IAEA informed the international community that Iran is not co-operating with the UN nuclear watchdog's investigation into the country's nuclear programme .United States and its allies are going to impose new sanctions on Iran. Is the international community in your view taking the right approaches?
A: There is little confidence that sanctions will work, even among its proponents. The question has to a large extent become about imposing either broad based, indiscriminate sanctions, or targeted sanctions. Indiscriminate sanctions have in the past only hurt the Iranian economy and at times even strengthened the regime and the IRGC. Targeted sanctions that hit the people in the regime responsible for the human rights abuses and the nuclear program seems wiser, though there are question marks about their efficiency as well. At the end of the day, no one singly measure can be successful. It's about crafting a policy that combines various measures and utilizes all their strengths.
Q: Mr. Ahmadinejad is well known for his rhetoric's against Israel; Iranians have consensus that Iran is not a security threat against Jewish state. Israeli lobby is strongly trying to convince public opinions that Iran is working to develop a nuclear-armed bomb/missile. In the other hand Israeli leadership repeatedly said they put all the options on the table .How serious are threat of direct conflagration between Iran and Israel?
A: The risk of a war initiated by an Israeli attack on Iran is increasing. In the past, Israeli rhetoric about bombing Iran was mostly aimed at putting pressure on the US and the EU to be tough with Iran. At this point though, particularly with the deterioration of US-Israeli relations, we are entering an era of greater uncertainty.
We also have to keep in mind, as several Israeli officials have told me, that Israel is very concerned about a Green victory in Iran. The Israelis fear that if the Greens win, Iran will become a country that continues to develop nuclear energy, but with a nicer face and with much international sympathy for its emerging democracy. As a result, for the Israelis - who focus on Iran's capabilities more than on its regime - they will face greater difficulty isolating Iran, pushing to sanction it or to build a consensus around bombing it. Add that to the fact that any attack on Iran likely would enable the regime to go after the Green movement with even greater brutality, and you have a very explosive mix.
I have a rare chance to interview with professor .Dr. Trita Parsi is the author of Treacherous Alliance - The Secret Dealings of Iran, Israel and the United States, He is professor of International Relations at Johns Hopkins.
In 2002, Parsi founded the National Iranian American Council (NIAC) "to enablea Iranian Americans to condemn the Sept. 11, 2001, terror attacks and that he has since run it as a grass-roots group aimed at strengthening their voice." Through the organization, he supports engagement between the US and Iran in belief that it "would enhance our [US] national security by helping to stabilize the Middle East and bolster the moderates in Iran.
Q: It seems that the situation in Iran has reached the point of no return. The demonstrators in the streets have calling for weeks for the downfall of the Islamic Republic, hence the removal of supreme leader from power. But opposition leaders, so far, remained uncertain, while the debate over the future of democratic movement is going on. What is your opinion about future of Green movement?
A: I believe that the Iranian people's aspiration for democracy, human rights and proper representation is unbeatable. The struggle for democracy in Iran is more than a century old. It has faced many obstacles; its progress has not always been unidirectional. But the forces for authoritarianism and repression don't have time on their side. Whether the movement will be victorious in the short run, or in the medium term, is difficult to predict. But I think it is undeniable that the aspirations are not going away, and hence, whether it is manifested through the Green movement or through some other form, the demands for democracy will remain till they are met.
Q: The Iranian leadership's handling of the dispute over the tenth presidential election, which resulted in violent crackdown of protests, had a significant effect on future of Islamic regime. You have broad connections with intellectuals, politicians and journalists. How do you sum up political analyses or Iran's current situation in Washington?
A: The policy in Washington is entering a new phase, the pressure track. Though the President Obama says that the door for diplomacy is still open, not many resources are put into it. And frankly, it is not clear whether diplomacy under these circumstances - where Iran seems incapable of making big decisions - is valuable. At the same time though, the pressure track is unlikely to produce any results. And the fear is that just as sanctions are seen as a political necessity today due to the perception of diplomacy failing, there is a risk that military action will be seen as a necessity in 12 or so months from today, when the sanctions path has been deemed a failure.
Q: As we know president Obama came to office with hope of 'a new beginning' of engagement with political leaders in Tehran. He said his administration was committed "to pursuing constructive ties among the United States, Iran and the international community. This offer was rejected by Tehran. Supreme leader of Iran warned negotiating with the United States would be "naive and perverted" and that Iranian politicians should not be "deceived" into starting such talks. Last week Iran arrested leader of Jundullah, Militant Islamist organisation and blamed United States for support of terrorism, while there are strong rumours that his arrest only became possible through the help of Americans. Do you think the strategy of negotiations with current administration has come to its dead end?
A: The picture is quite a bit more complicated than your question reveals. From the US perspective, hope for this round of diplomacy has been depleted. Yet, there isn't any real confidence that pressure will lead to a solution. But starting a new round of diplomacy while the Iranian regime seems incapable of making decisions, and while nuclear-first negotiations risk hurting the movement fro democracy, may be unwise.
Either way, any new potential diplomacy, the mistakes of the past must be corrected. Diplomacy must give equal weight to the human rights situation in Iran and should not be cantered or exclusively about the nuclear issue.
Q: The new head of IAEA informed the international community that Iran is not co-operating with the UN nuclear watchdog's investigation into the country's nuclear programme .United States and its allies are going to impose new sanctions on Iran. Is the international community in your view taking the right approaches?
A: There is little confidence that sanctions will work, even among its proponents. The question has to a large extent become about imposing either broad based, indiscriminate sanctions, or targeted sanctions. Indiscriminate sanctions have in the past only hurt the Iranian economy and at times even strengthened the regime and the IRGC. Targeted sanctions that hit the people in the regime responsible for the human rights abuses and the nuclear program seems wiser, though there are question marks about their efficiency as well. At the end of the day, no one singly measure can be successful. It's about crafting a policy that combines various measures and utilizes all their strengths.
Q: Mr. Ahmadinejad is well known for his rhetoric's against Israel; Iranians have consensus that Iran is not a security threat against Jewish state. Israeli lobby is strongly trying to convince public opinions that Iran is working to develop a nuclear-armed bomb/missile. In the other hand Israeli leadership repeatedly said they put all the options on the table .How serious are threat of direct conflagration between Iran and Israel?
A: The risk of a war initiated by an Israeli attack on Iran is increasing. In the past, Israeli rhetoric about bombing Iran was mostly aimed at putting pressure on the US and the EU to be tough with Iran. At this point though, particularly with the deterioration of US-Israeli relations, we are entering an era of greater uncertainty.
We also have to keep in mind, as several Israeli officials have told me, that Israel is very concerned about a Green victory in Iran. The Israelis fear that if the Greens win, Iran will become a country that continues to develop nuclear energy, but with a nicer face and with much international sympathy for its emerging democracy. As a result, for the Israelis - who focus on Iran's capabilities more than on its regime - they will face greater difficulty isolating Iran, pushing to sanction it or to build a consensus around bombing it. Add that to the fact that any attack on Iran likely would enable the regime to go after the Green movement with even greater brutality, and you have a very explosive mix.
۱۳۸۹ فروردین ۲۵, چهارشنبه
Regarding The 2010 TIME 100 Poll
Regarding The 2010 TIME 100 Poll
Please use this text and Email to letters@time.com
Dear Editors;
During the past few days, the supporters of Mirhossein Mousavi, the opposition candidate in the disputed Iranian presidential elections and a prominent figure in the movement that followed the elections demanding civil and political rights, have found the 2010 Time 100 Poll as an avenue to voice their opinion to the international community at large and make their demands and the prominence of their heroic move clear. After months of brutal crackdown of a movement that has repeatedly been compared to Gandhi's nonviolent move against British colonialism and the American Civil Rights Movement which has succeed in enforcing a deadly political silence on the Iranian streets, the 2010 Time 100 Poll once again provided a rally ground for re-energizing the same will to be viewed and counted as that the manifested itself in the Iranian streets through the past month. It was thus of no surprise that Mr. Mousavi's votes kept increasing and reached to the top of list on the late hours of April 13th 2010. The main fundamental distinction between Mousavi and his rivals on the 2010 Time 100 Poll was that Mousavi was being supported by great segments of a nation and symbolized not merely a politician but a movement that rose out of the demand to be counted. “We are countless!,” as one motto of the Green Movement explicitly said. Currently, I see people claiming to have complained to Time regarding the resort to fraud by voters of Mousavi. “They must have slave robots voting for them,” one person claimed. I am writing this email not only to remind you that this is an untrue claim given the fact that mobilization for Mosuavi was done on a large scale through not just famous Iranian websites but in some cases satellite televisions, but also to remind you of some of the circumstances in which the Iranian people voted for Mousavi: 1.There were repeated cases of government filtering of the Time website through the voting and many people claimed that the state is purposely bringing the internet speed in Tehran to an unbelievably low level to block the voting process. 2.On April 14th, 2010, the Iranian right-wing newspaper Kayhan wrote a story on how inspire of the fact that the “bankrupted opposition” are using Time to voice their message, Lady Gaga, “a counter-moral singer” is still at the top: http://kayhannews.ir/890125.... 3.Kayhan's report itself showed how sensitive the government is on the issue. In spite of such serious limitations, the will to make Mousavi, as a symbol of the collective consciousness of a movement, outstanding in the list has succeeded so far. I would like to once again thank you for the opportunity you are providing to us, the citizens of the international community, to voice our opinions.
Sincerely Yours
In paragraph three I referred to the mobilization for the voting on Iranian media outlets. One case can be found in the Iranian Digg-like website Balatarin: http://balatarin.com/topic....
--
Please use this text and Email to letters@time.com
Dear Editors;
During the past few days, the supporters of Mirhossein Mousavi, the opposition candidate in the disputed Iranian presidential elections and a prominent figure in the movement that followed the elections demanding civil and political rights, have found the 2010 Time 100 Poll as an avenue to voice their opinion to the international community at large and make their demands and the prominence of their heroic move clear. After months of brutal crackdown of a movement that has repeatedly been compared to Gandhi's nonviolent move against British colonialism and the American Civil Rights Movement which has succeed in enforcing a deadly political silence on the Iranian streets, the 2010 Time 100 Poll once again provided a rally ground for re-energizing the same will to be viewed and counted as that the manifested itself in the Iranian streets through the past month. It was thus of no surprise that Mr. Mousavi's votes kept increasing and reached to the top of list on the late hours of April 13th 2010. The main fundamental distinction between Mousavi and his rivals on the 2010 Time 100 Poll was that Mousavi was being supported by great segments of a nation and symbolized not merely a politician but a movement that rose out of the demand to be counted. “We are countless!,” as one motto of the Green Movement explicitly said. Currently, I see people claiming to have complained to Time regarding the resort to fraud by voters of Mousavi. “They must have slave robots voting for them,” one person claimed. I am writing this email not only to remind you that this is an untrue claim given the fact that mobilization for Mosuavi was done on a large scale through not just famous Iranian websites but in some cases satellite televisions, but also to remind you of some of the circumstances in which the Iranian people voted for Mousavi: 1.There were repeated cases of government filtering of the Time website through the voting and many people claimed that the state is purposely bringing the internet speed in Tehran to an unbelievably low level to block the voting process. 2.On April 14th, 2010, the Iranian right-wing newspaper Kayhan wrote a story on how inspire of the fact that the “bankrupted opposition” are using Time to voice their message, Lady Gaga, “a counter-moral singer” is still at the top: http://kayhannews.ir/890125.... 3.Kayhan's report itself showed how sensitive the government is on the issue. In spite of such serious limitations, the will to make Mousavi, as a symbol of the collective consciousness of a movement, outstanding in the list has succeeded so far. I would like to once again thank you for the opportunity you are providing to us, the citizens of the international community, to voice our opinions.
Sincerely Yours
In paragraph three I referred to the mobilization for the voting on Iranian media outlets. One case can be found in the Iranian Digg-like website Balatarin: http://balatarin.com/topic....
--
۱۳۸۹ فروردین ۲, دوشنبه
اشتراک در:
پستها (Atom)