بهداد بردبار
behdad@radiozamaneh.com
طی یکسال گذشته، جنبش سبز با فراز و نشیبهای فراوانی روبهرو بوده است.
در گفتوگویی کوتاه با حمید دباشی، رئیس دانشکدهی مطالعات خاورمیانه و آسیا در دانشگاه کلمبیا نظر او را در مورد تحولات اخیر ایران جویا شدم.
او از اولین روزهای شکل گیری جنبش اعتراضی، به شکلی خستگیناپذیر در کنار جنبش سبز حضور داشته و با تولید مجموعه ویدیوهای هفتهی سبز و مصاحبه با بسیاری از روشنفکران و فعالان سیاسی، نظر آنها را منعکس کرده است.
دباشی معتقد است که برخلاف سنت خشونتآمیز جنبش های سیاسی در خاورمیانه، این بار با یک جنبش مدنی روبهرو هستیم که مشی غیر خشونتآمیزی را دنبال میکند.
در روزهای گذشته بسیاری از شهروندان با بهت وحیرت شاهد صدور بیانیهی مشترک رهبران جنبش بودند. آقایان موسوی و کروبی، در بیانیهی مشترک خود اعلام کردند: «باتوجه به سابقهی سیاه یکسال گذشته در سرکوب معترضانی که تنها جرمشان طلب کردن رأی خود به شیوهی مسالمتآمیز بود و همچنین اخبار رسیده از سازماندهی مجدد افراطیون و سرکوبگران در جهت یورش به مردم بی دفاع و مظلوم، از مردم و معترضان میخواهیم که خواستهها و مطالبات بهحق خود را از مجاری کم هزینهتر و موثرتری دنبال کنند.» صدور این بیانیه واکنش های مختلفی را در پی داشت. نظر شما در مورد رویهی اخیر آقایان موسوی و کروبی چیست؟
بهنظر من حتماً در این تصمیم آقایان موسوی و کروبی، حکمتی بوده و برای پرهیز از خشونتی که زعمای جمهوری اسلامی از آن ظاهراً هیچ ابایی ندارند خیلی کار درستی هم کردهاند. وقتی شما یک شهر و حتی یک کشور را تبدیل به یک پادگان نظامی کرده باشید، مردم ما بروند وسط این پادگان چه کنند.
مدنیتی دیگر در بین نیست که شما در آن آزادیهای مدنی خودتان را مطالبه کنید. ولی کل این حرکت بهنظر من به نفع جنبش سبز است؛ هم تقاضای مجوز کردن و هم برای پرهیز از خشونت به راهپیمایی نرفتن. یکی موید مدنیت و قانونمندی مردم ماست و دیگری نشان پرهیز ما از خشونت. در مقابل این دو حرکت بسیار هوشمندانه، ما در ضمن دست قانونگریزی و خشونتورزی رژیم حاکم را هم بیش از پیش برای خواهران و برادران بسیجی و پاسدار خودمان و نیز برای مردم جهان رو کردهایم.
جنبش سبز هیچ راهی جز ادامهی این راه مسالمتآمیز، قانونمند، شریف و متین ندارد. هرچه متانت و وقار رفتار مردم ما بیشتر باشد، جنبش سبز همهشمولتر، کاملتر و در ذات رفتاریاش شریفتر خواهد شد. دولت حاکم امروز خاطی از تعهدش به قانون اساسی خود جمهوری اسلامی است. این مردم ما هستند که به مراتب بیشتر از دولت به قانون اساسی متعهد و مقیدند.
نمایندگان مجلس باید شخص آقای احمدینژاد را بهعنوان رییس دولتی که به مفاد قانون اساسی عمل نمیکند مورد استیضاح قرار دهند. حال و آیندهی جنبش آزادیخواهی ما بیش از همیشه روشن، مبرهن، متین و متقن است. ابتکار عمل همیشه با حق است. باطل همیشه از موضع ضعف عمل میکند.
بسیاری از تحلیلگران پس از آغاز خشونتها اعلام کردند که مشروعیت نظام اسلامی از بین رفته است. علاوه بر این چه مواردی را میتوان به عنوان دستاوردهای جنبش سبز نام برد؟
تصاحب حوزهی عمومی، خلق خرد جمعی، زدودن زنگ کدورتهای قدیمی، نزدیکی هرچه بیشتر مردم ما به همدیگر، برای هدفی مشترک، بیشتر از پیش قانع کردن قشر وسیعتری از هموطنانمان که ما غریبه نیستیم؛ نوکر خارجی نیستیم؛ با دین و آیین و فرهنگ خودمان بیگانه و در جنگ نیستیم؛ که تمامیت ارضی، سربلندی، آزادی و آبادی ایران ما برای همهی ماست. شما امروز ما را با سال پیش مقایسه کنید.
ما از درون خودمان بهدر آمدهایم تا بهقول حافظ کاری بکنیم؛ و کاری خواهیم کرد. این فلک را ما سقف خواهیم شکافت و طرحی نو در خواهیم انداخت، ولی اینبار این طرح نو بر انداختن یک نظام غلط و بهپا کردن نظامی مغلوط نخواهد بود. ما بهدنبال اصلی اصیلتر هستیم. بهدنبال آزادیهای مدنی ما که حق بلافصل ماست. اگر این رژیم، این آزادیها را حرمت نگاه داشت و تامین کرد، از جانب ما حقانیت و مشروعیت خواهد یافت وگرنه دیگر نه به حق است و نه مشروع؛ و خودبهخود کان لم یکن است.
معنی وجودی دولت، تامین رفاه و آسایش و صیانت آزادیهای مدنی مردم است؛ وگرنه به چه مجوزی یکعده خود را محق میدانند تا بر دیگران آقایی کنند؟ ما سفیه و مهجور نیستیم که ولی و قیم بخواهیم. ما مردمانی عاقل و بالغیم. شهروندان یک جمهوری، و اگر آن جمهوری به حقوق شهروندی ما قائل نباشد و عمل نکند خودبهخود معزول است. این حرفها از بدیهیترین اصول زندگی در یک جمهوری است.
با شدت گرفتن فضای امنیتی، افزایش دستگیریها و تعطیلی روزنامههای اصلاحطلب و سرکوب مخالفان در خیابانها، نگرانیهایی از آیندهی جنبش دمکراسیخواه بهگوش میرسد.بر اساس چه دلایلی، شما به آیندهی این جنبش خوشبین هستید؟
دلایل بسیار: حضور ما در اجتماع، از بین رفتن مرز بین داخل و خارج از کشور، آگاهی خلاق و نقاد جمعی ما بر حقوق شهروندی بلافصل ما که دیگر قابل معامله و چک و چانه زدن نیست، معطوف کردن انظار جهانی به حرکت موزون و زیبای جنبش آزادیخواهی ما، شکاف هرچه بیشتر و طبیعیتر در بدنهی قدرت حاکمه، اطلاع قشر وسیعتری از مردم ما از اهداف ملی و میهنیمان.
همانطوری که عرض کردم ابتکار عمل همیشه با حرف حق است. حرف ناحق همیشه از موضع ضعف عمل میکند. نگرانی من از موقعیت داخلی ما نیست. نگرانی من از سوء استفادهای است که نیروهای دست راستی امریکا بهخصوص از آنچه بهنظر آنها آب گل آلود است بکنند. آنهم با همکاری و همدستی برخی روشنفکران کمپرادر ایرانی که احیاناً دستبند سبزی هم از جایی فراهم کردهاند.
پیدا کردن این اشخاص هم کار بسیار سادهای است. اگر کسی طرفدار تحریم اقتصادی ایران است، اگر کسی مینشیند همفکری میکند بغل کسی که میخواهد به ایران حملهی نظامی بکند و یا انگیزههای تجزیهطلبی را دامن بزند، بهطور قطع از ذات خشونتگریز جنبش سبز بری است.
تمامیت ارضی ایران، مخالفت با حملهی نظامی به ایران، مخالفت با هرگونه تحریم اقتصادی که ضررش بهطور مستقیم متوجه مردم بیپناه ماست طبییعی است که جزو ذات لاینفک جنبش سبز است. من به آینده بسیار خوشبینم چون به ذات سالم و بری از خشونت جنبش سبز معتقدم. ولی در عین حال باید چهارچشمی هم مواظب منافع ملی درازمدتمان بود که مبادا مورد سوء استفادهی قدرتهای منطقه قرار بگیرد.
از زمان شروع جنبش اعتراضی مردم ایران، مباحث جدیای میان روشنفکران درگرفت. آیا میتوانید مهمترین مباحث مطرح شده در بین روشنفکران ایرانی را ذکر کنید؟ آیا میتوان از ظهور گفتمانی جدید نام برد؟
این سئوال بسیار مهمی است. بهنظر من مقدمات این گفتمان جدید در حال شکل گرفتن است. ولی هنوز قالبهای فکری قبلی - بهخصوص این تضاد کاذب بین روشنفکران دینی و سکولار - همچنان به قوهی خود باقی است. بنابراین مهمترین مباحث مطرح شده در بین روشنفکران ایرانی، هنوز حول این محور است که آیا اسلام اصولاً دینی خشن است و یا معطوف به رافت؟ یا اسلام بهتر است یا سکولاریسم؟ که مرا همیشه یاد موضوع انشای «علم بهتر است یا ثروت» میاندازد.
مناظرهی بین آقایان محمدرضا نیکفر و محسن کدیور از این زمره است. من البته منکر جدیت مطالب مورد عنایت این متفکرین نیستم، ولی معتقدم که ما محتاج به مناظر و آفاق جدیدی در تفکر اجتماعی هستیم. تفکر اجتماعی هیچوقت در خلاء بهوجود نمیآید. بههمین دلیل من معتقدم که جنبش سبز متفکرین خودش را خلق خواهد کرد.
در حال حاضر من معتقدم خانم نوشین احمدی خراسانی، برجستهترین نظریهپرداز فمینیست ایرانی، در صف اول نظریهپردازان جنبش سبز است. از روز اول این جنبش، خانم احمدی خراسانی، با هوش و قدرت تحلیل بینظیری مسائل جنبش زنان را با ذات متحول جنبش سبز توامان نظریهپردازی کرده است. این در حالی است که دیگر روشنفکران ما هنوز درگیر جنگ حیدری نعمتی خود، مشغول لشکرکشی و یارگیریاند. خود این مطلب طلیعهی بسیار میمون و مبارکی است که برای اولینبار در تاریخ جنبشهای اجتماعی ما از اولین نظریهپردازان جنبش سبز، یک زن ایرانی بوده و نظریاتش از بطن مبارزات زنان ایرانی برخاسته است.
باور دارم که نه مشکل ما بی دینی مردم است و نه دینداری مردم در هر دو این افراط و تفریط ها حکمی به مردم دیکته شده چه جمهوری اسلامی با زور تو سری لچک بر سر زنان کند چه آرامش دوستدار فیلسوف حکم کند که مشکل ما دینداری ما است. این وبلاگ را برای پابرهنه ها می نویسم برای به حاشیه رانده شده ها کارگران بی مزد و جوانان تحصیلکرده بی شغل.موضوعات مورد نظرم دفاع از حقوق اقلیتهای قومی محروم از حقوق اساسی و مدنی است و پایتخت نشینهای مستاصل از ظلم و جوراست
۱۳۸۹ خرداد ۲۴, دوشنبه
۱۳۸۹ خرداد ۲۱, جمعه
۱۳۸۹ خرداد ۱۸, سهشنبه
«در مورد آیتاله خمینی و میراث او چه فکر میکنید؟»
بهداد بردبار / رادیو کوچه
چهاردهم خرداد ماه بیست و یکمین سال روز مرگ آیتاله خمینی رهبر انقلاب اسلامی با حاشیههای زیادی همراه بود. سخنرانی سیدحسن خمینی نواده ارشد آیتاله با اخلال مواجه شد. طرفداران علی خامنهایی و محمود احمدینژاد با سر دادن شعارهایی بر علیه رهبران جنبش سبز مانع سخنرانی حسن خمینی شدند. حسن خمینی خطاب به جمعیت شعاردهنده گفت مردم به امام و نزدیکان امام علاقهمند هستند. هنوز بیست سال از مرگ امام نگذشته است.
طرفداران دولت معترضان به نتیجه انتخابات دهم ریاست جمهوری را سران فتنه میخوانند و با رویات جملهایی از آیتاله خمینی ملاک را حال افراد میدانند. آنها عقیده دارند که رهبران سیاسی باید بهطور مطلق از ولی فقیه پیروی کنند و از او حرف شنوی داشته باشند.
آقایان کروبی و موسوی پس از حوادث پیش آمده در مراسم، هر یک بیانیههایی صادر کردند. آقای کروبی در مورد حوادث پیش آمده در روز چهاردهم خرداد خطاب به سیدحسن خمینی گفت: «حضرتعالی خوب میدانید که این جماعت اندک سازماندهی شده و آموزش دیده حسابشان از خیل عظیم عاشقان امام و دوستداران فرزندان و بستگان ایشان به خصوص شخص حضرتعالی جداست.»
سیدحسن خمینی فرزند احمد خمینی است که در سال ۱۳۵۳ ظاهرن به علت سکته قلبی در گذشت ولی شایعات زیادی وجود دارد که وی نیز بهوسیله باند سعید امامی و عوامل رژیم با زهر مسموم و کشته شده است. عمادالدین باقی روزنامهنگاری که پس از وقایع انتخابات دستگیر و زندانی شد این مسئله را در یکی از همایشها مورد تایید قرار داده بود. احمد خمینی با هاشمی رفسنجانی بسیار نزدیک بود و از دستاندرکاران برکناری آیتاله منتظری از نیابت خمینی بوده است .
مراسم دولتی و از پیش طراحیشده آیتاله خمینی، امسال بسیار کمرونق بود و جمعیت کمی در مراسم شرکت جستند. آیا میتوان گفت دوران خمینی به سر آمده و تندروهای حامی احمدینژاد از یکسو و مخالفان نظام اسلامی هر کدام به میراث او میتازند؟ چه کسی از حذف خمینی و گفتمان او خوشحال خواهد شد و چه کسی به نام او احتیاج دارد؟
آیا آنطور که آقای مهدی کروبی میگوید خیل عظیم عاشقان امام و دوستداران فرزندان و بستگان ایشان در کشور ما هنوز وجود دارند؟
مخالفان آیتاله خمینی او را در برقراری استبداد و سرکوب احزاب لیبرال و مارکسیست مقصر میدانند. علاوه بر آن بحث بر سر اعدامهای پایان دهه شصت داغ است. اعدام های گروهی که با اطلاع او صورت میگرفت. شما در مورد آیتاله خمینی و میراث او چه فکر میکنید؟
چهاردهم خرداد ماه بیست و یکمین سال روز مرگ آیتاله خمینی رهبر انقلاب اسلامی با حاشیههای زیادی همراه بود. سخنرانی سیدحسن خمینی نواده ارشد آیتاله با اخلال مواجه شد. طرفداران علی خامنهایی و محمود احمدینژاد با سر دادن شعارهایی بر علیه رهبران جنبش سبز مانع سخنرانی حسن خمینی شدند. حسن خمینی خطاب به جمعیت شعاردهنده گفت مردم به امام و نزدیکان امام علاقهمند هستند. هنوز بیست سال از مرگ امام نگذشته است.
طرفداران دولت معترضان به نتیجه انتخابات دهم ریاست جمهوری را سران فتنه میخوانند و با رویات جملهایی از آیتاله خمینی ملاک را حال افراد میدانند. آنها عقیده دارند که رهبران سیاسی باید بهطور مطلق از ولی فقیه پیروی کنند و از او حرف شنوی داشته باشند.
آقایان کروبی و موسوی پس از حوادث پیش آمده در مراسم، هر یک بیانیههایی صادر کردند. آقای کروبی در مورد حوادث پیش آمده در روز چهاردهم خرداد خطاب به سیدحسن خمینی گفت: «حضرتعالی خوب میدانید که این جماعت اندک سازماندهی شده و آموزش دیده حسابشان از خیل عظیم عاشقان امام و دوستداران فرزندان و بستگان ایشان به خصوص شخص حضرتعالی جداست.»
سیدحسن خمینی فرزند احمد خمینی است که در سال ۱۳۵۳ ظاهرن به علت سکته قلبی در گذشت ولی شایعات زیادی وجود دارد که وی نیز بهوسیله باند سعید امامی و عوامل رژیم با زهر مسموم و کشته شده است. عمادالدین باقی روزنامهنگاری که پس از وقایع انتخابات دستگیر و زندانی شد این مسئله را در یکی از همایشها مورد تایید قرار داده بود. احمد خمینی با هاشمی رفسنجانی بسیار نزدیک بود و از دستاندرکاران برکناری آیتاله منتظری از نیابت خمینی بوده است .
مراسم دولتی و از پیش طراحیشده آیتاله خمینی، امسال بسیار کمرونق بود و جمعیت کمی در مراسم شرکت جستند. آیا میتوان گفت دوران خمینی به سر آمده و تندروهای حامی احمدینژاد از یکسو و مخالفان نظام اسلامی هر کدام به میراث او میتازند؟ چه کسی از حذف خمینی و گفتمان او خوشحال خواهد شد و چه کسی به نام او احتیاج دارد؟
آیا آنطور که آقای مهدی کروبی میگوید خیل عظیم عاشقان امام و دوستداران فرزندان و بستگان ایشان در کشور ما هنوز وجود دارند؟
مخالفان آیتاله خمینی او را در برقراری استبداد و سرکوب احزاب لیبرال و مارکسیست مقصر میدانند. علاوه بر آن بحث بر سر اعدامهای پایان دهه شصت داغ است. اعدام های گروهی که با اطلاع او صورت میگرفت. شما در مورد آیتاله خمینی و میراث او چه فکر میکنید؟
۱۳۸۹ خرداد ۷, جمعه
بیانیه ی جمعی از فعالین مدنی ایران در حمایت از مردم افغانستان
اخبار روز: جمعی از فعالین مدنی ایران در حمایت از تظاهرات مردم افغانستان علیه اعدام شهروندان این کشور توسط جمهوری اسلامی بیانیه ای منتشر کردند:
خواهران و برادران گرامی پیام اعتراض شما به اعدام شهروندان افغان و ایرانی مایه دلگرمی و امیدواری مردم ایران بود. ما اطلاع داریم که دادگاههای ایران، بدون رعایت بسیاری از موازین و قوانین ملی و بین المللی که بدان متعهد هستند بسیاری از شهروندان ایرانی و افغان را اعدام نموده اند. علاوه بر آن بسیاری از شهروندان افغان بدون امکان دسترسی به حق توکیل و دادرسی عادلانه در زندانهای جمهوری اسلامی بسر می برند. در میان آنها گروهی از کارگران زحمت کش افغان در تظاهرات روز جهانی کلرگر در سال گذشته همراه همکاران ایرانی خود با سر دادن شعار خواستار بهبود وضع قوانین کار بودند. این افراد همچنان در زندانها بسر می برند و از سرنوشت آنها اطلاعات دقیقی در دسترس نیست.
شعار مرگ بر طالبان چه در کابل چه در تهران نشانهایی از فهم والا و بلوغ سیاسی مردم افغانستان دارد. بیشک حکومتهای ظالم رفتنی هستند و آنچه می ماند مودت و دوستی بین ملت ها است. در سالهای گذشته دو ملت ایران و افغانستان از جنگ، ظلم حکومتهای سرکوبگر و مداخله خارجی رنج بسیار بردهاند. ما امضا کنندگان این بیانیه در این مختصر نمیتوانیم حتی گوشهایی از رنج و مشقت مردم افغانستان را که در سالهای جنگ راهی ایران شدند را تصویر کنیم، اما رفتارهای خشونت آمیز ماموران دولتی و تبعیض ناعادلانه حکومت ایران بر علیه شهروندان افغانستان قطعا نه تنها مورد تایید ما نیست، بلکه آنرا به شدت محکوم میکنیم.
ما نه تنها خواستار توقف اعدامها و تغییر قوانین ناعادلانه هستیم بلکه خواستار لغو مجازات اعدام در کشور هستیم. بسیاری از زنان و مردان ایرانی در سالهای گذشته با افغانها ازدواج نمودهاند و صاحب اولاد هستند. بسیاری از این افراد با مشکلات عدیده مواجه هستند و زنان ایرانی طبق قوانین موجود قادر نیستند تا اجازه اقامت را برای همسران خود کسب کنند و یا فرزندان خود را به تابعیت ایران در آورند. ما خواستار پیگیری و تغییر قوانین ضد مهاجران هستیم و آرزو داریم که مشکلات مرتفع شود.
فرهنگ والای مردم ایران و افغانستان وارث شاعران و اندیشمندان بزرگی چون مولانا جلاالدین بلخی، عطار و فارابی است. حکومتهای طالبانی به هیچ وجه نماینده ما نیستند و ما خود بدان واقفیم. فرهنگ ما مالامال از پندارهای گرانقدری است که به ما گوشزد می کند که بنی آدم اعضای یک پیکر است، که در آفرینش ز یک گوهر است.
اعلام حمایت شما از جنبش دمکراسی خواه در ایران و اعتراض به قتل مردم مظلوم پیامی بسیار محکم بود و ما امضاکنندگان این بیانیه کمال سپاس و تشکر را به جا میآوریم.
اسامی امضا کنندگان
مونیرو روانی پور نویسنده
حمید دباشی نویسنده و استاد ادبیات تطبیقی در دانشگاه کلمبیا
ساقی قهرمان شاعر
آرش جودکی استاد فلسفه و نویسنده
لیلی موری محقق در دانشگاه کلمبیا
م. سحر محمد جلالی شاعر
محمود دلخواسته نویسنده و محقق
محمود امیری مقدم از سازمان حقوق بشر،
مهرداد باران موسیقی دان
امین بزرگیان روزنامه نگار
بهداد بردبار روزنامه نگار
رحمن جوانمردی فعال حقوق بشر
ویدا امیر مکری حقوق دان
خواهران و برادران گرامی پیام اعتراض شما به اعدام شهروندان افغان و ایرانی مایه دلگرمی و امیدواری مردم ایران بود. ما اطلاع داریم که دادگاههای ایران، بدون رعایت بسیاری از موازین و قوانین ملی و بین المللی که بدان متعهد هستند بسیاری از شهروندان ایرانی و افغان را اعدام نموده اند. علاوه بر آن بسیاری از شهروندان افغان بدون امکان دسترسی به حق توکیل و دادرسی عادلانه در زندانهای جمهوری اسلامی بسر می برند. در میان آنها گروهی از کارگران زحمت کش افغان در تظاهرات روز جهانی کلرگر در سال گذشته همراه همکاران ایرانی خود با سر دادن شعار خواستار بهبود وضع قوانین کار بودند. این افراد همچنان در زندانها بسر می برند و از سرنوشت آنها اطلاعات دقیقی در دسترس نیست.
شعار مرگ بر طالبان چه در کابل چه در تهران نشانهایی از فهم والا و بلوغ سیاسی مردم افغانستان دارد. بیشک حکومتهای ظالم رفتنی هستند و آنچه می ماند مودت و دوستی بین ملت ها است. در سالهای گذشته دو ملت ایران و افغانستان از جنگ، ظلم حکومتهای سرکوبگر و مداخله خارجی رنج بسیار بردهاند. ما امضا کنندگان این بیانیه در این مختصر نمیتوانیم حتی گوشهایی از رنج و مشقت مردم افغانستان را که در سالهای جنگ راهی ایران شدند را تصویر کنیم، اما رفتارهای خشونت آمیز ماموران دولتی و تبعیض ناعادلانه حکومت ایران بر علیه شهروندان افغانستان قطعا نه تنها مورد تایید ما نیست، بلکه آنرا به شدت محکوم میکنیم.
ما نه تنها خواستار توقف اعدامها و تغییر قوانین ناعادلانه هستیم بلکه خواستار لغو مجازات اعدام در کشور هستیم. بسیاری از زنان و مردان ایرانی در سالهای گذشته با افغانها ازدواج نمودهاند و صاحب اولاد هستند. بسیاری از این افراد با مشکلات عدیده مواجه هستند و زنان ایرانی طبق قوانین موجود قادر نیستند تا اجازه اقامت را برای همسران خود کسب کنند و یا فرزندان خود را به تابعیت ایران در آورند. ما خواستار پیگیری و تغییر قوانین ضد مهاجران هستیم و آرزو داریم که مشکلات مرتفع شود.
فرهنگ والای مردم ایران و افغانستان وارث شاعران و اندیشمندان بزرگی چون مولانا جلاالدین بلخی، عطار و فارابی است. حکومتهای طالبانی به هیچ وجه نماینده ما نیستند و ما خود بدان واقفیم. فرهنگ ما مالامال از پندارهای گرانقدری است که به ما گوشزد می کند که بنی آدم اعضای یک پیکر است، که در آفرینش ز یک گوهر است.
اعلام حمایت شما از جنبش دمکراسی خواه در ایران و اعتراض به قتل مردم مظلوم پیامی بسیار محکم بود و ما امضاکنندگان این بیانیه کمال سپاس و تشکر را به جا میآوریم.
اسامی امضا کنندگان
مونیرو روانی پور نویسنده
حمید دباشی نویسنده و استاد ادبیات تطبیقی در دانشگاه کلمبیا
ساقی قهرمان شاعر
آرش جودکی استاد فلسفه و نویسنده
لیلی موری محقق در دانشگاه کلمبیا
م. سحر محمد جلالی شاعر
محمود دلخواسته نویسنده و محقق
محمود امیری مقدم از سازمان حقوق بشر،
مهرداد باران موسیقی دان
امین بزرگیان روزنامه نگار
بهداد بردبار روزنامه نگار
رحمن جوانمردی فعال حقوق بشر
ویدا امیر مکری حقوق دان
۱۳۸۹ خرداد ۴, سهشنبه
«از اصلاحطلبی نتیجهای حاصل مردم نمیشود»
بهداد بردبار
محمد جعفری، روزنامهنگار و محقق تاریخ معاصر ایران، از یکسو بهعلت حاکمیت ولایت مطلقهی فقیه و قانون اساسی منبعث از آن و از سوی دیگر بهدلیل نتیجهی هشت سال دولت اصلاحات با در اختیار داشتن دولت و مجلس که نتیجهاش رسیدن به رئیسجمهور «تدارکاتچی» بود، معتقد است که چنین سیستمی اصلاحبشو نیست و از اصلاحطلبی، نتیجهای حاصل ملت ایران نمیشود.
او به مدت بیش از پنج سال، بهدلیل داشتن مسئولیت روزنامهی انقلاب اسلامی و ارتباط و همکاری با رییسجمهور وقت ایران، ابوالحسن بنیصدر زندانی بود. پس از آزادی تا به امروز، کتابها و مقالات متعددی نگاشته است. موضوع تحقیق کتابهای او دربارهی چگونگی به انحراف کشیده شدن اهداف انقلاب در آزادی، استقلال و حکومت جمهوری اسلامی و مردمی است.
جعفری معتقد است آقای خمینی در پاریس قول برقراری آزادیها را به ملت ایران داده بود و سرانجام با دست او، کشور به دیکتاتوری و استبداد ولایت فقیه کشیده شد.
در این گفتوگو رابطهی خوانش صحیح تاریخ انفلاب و رابطهی آن با مسائل امروز را پی میگیرم.
شما در مقالهی اخیر خودتان در مورد اعدامهای اخیر، اشاره میکنید که «برای مبارزان آزادی وطن، واجبترین کارها این است که اول زمینههای تاریخی این اعدامها که کار را به اینجا رسانده است، تجزیه و تحلیل کنند. بدون این درک و تعقیب نتایج آن نمیشود مانع قتلهای سیاسی جدید شد.» دلیل تأکید شما بر یافتن ریشههای خشونت نظام حاکم چیست؟
در اینکه هیچ آیندهای بدون گذشته و حال متصور نیست، گمان نمیکنم کسی را شک و شبههای باشد. بنابراین برای رسیدن به آیندهای بهتر و مطمئنتر، باید از تجربههای مثبت و منفی گذشته درس آموخت. اگر این نکتهی بدیهی قابل قبول است که هست، پس بر ما و جامعهی ماست که کوشش کند تاریخ گذشتهی خود را تا جای ممکن صاف و زلال بشناسد تا بتواند از آن تجربه بیاموزد و دوباره از چاله در نیامده به چاه در نغلتد.
حال اگر هدف ما این است که ملت ما از آزادی، حقوقمداری و داشتن اختیار سرنوشت خود یعنی حکومتی مردمسالار برخوردار شود که بتواند از آزادی و حقوق همهی آحاد کشور بدون در نظر گرفتن دین و نژاد و یا ... دفاع کند و همه از آزادی و حقوق ذاتی و خدادادی خویش برخوردار باشند، بدون شناسایی درست گذشته غیرممکن است. زیرا که زمان به مثابه رودی پیوسته است و آیندهی آن در گذشته است که شکل میگیرد.
وقتی برای ما و جامعهی ما روشن نباشد که اصولاً چرا و به چه هدفی اینهمه کشت و کشتار در کشور ما، در طول سیسال گذشته صورت گرفته و می گیرد اولاً جامعه به شعور و احساس جمعی نمیرسد که کشتن به دست هرکسی که صورت بگیرد جنایت است و کلید حل مسائل کشور کشتن نیست، بلکه در نتیجهی ناروشن بودن تجربهی گذشته، آنها که عامل و یا آمر کشتنها بودهاند و یا کسانی که آن را توجیه و یا حتی برای آن کف زدهاند، فکر میکنند که نه تنها میتوانند خود به نفس جنایت کشتن پی نمیبرند، اما وقتی معلوم شد که چه کسانی دست به این قبیل جنایات زدهاند، هم جامعه و هم خود افرادی که آمر و یا عامل بودهاند متوجه میشوند بالاخره در کشور حساب و کتابی در کار هست و هرکسی باید پاسخگوی اعمال خود باشد.
در نتیجه در آینده کمتر برای اهداف شخصی و یا گروهی خود، به فکر جنایت و چپاول و غارت اموال مردم میافتند. هیچ یادمان نرود که یکی از اصلیترین عللی که هیتلر جرئت کرد که دست به کشتار یهودی ها و کولیها و اسلاوها بزند این بود که دیده بود دنیا در برابر قتل عام ارامنه بهوسیلهی ترکیهی جدید سکوت کرد و آن را به فراموشی سپرد. بنابراین فکر کرده بود که در برابر این قتل عام هم، دنیا چنین روشی را در پیش خواهد گرفت. اگر غیر از این باشد اصلاً فلسفهی وجودی تمام دستگاههای دادگستری و حسابرسی در تمام دنیا معنی خود را از دست میدهند .
ضرر دیگر روشن نشدن گذشته این است، همانطور که قبلاً متذکر شدم، کسانی که با دست آنها استبداد ولایت مطلقهی فقیه بر کشور حاکم شده است و دین و دنیای مردم را به تباهی کشانده است و یا کسانی که در گذشته دست به جنایت زده و یا آمر و عامل قتل و جنایت بودهاند بازهم طلبکارتر شده و در لباس دموکراسی و یا آزادیخواهی بر گردهی مردم سوار خواهند شد و در کشور ما از این نوع تجربه کم نداریم.
در اینجا یک نکتهی سخت در خور و با اهمیت وجود دارد و آن این که روشن شدن مسائل در سیسال گذشته نبایستی بهمعنای گرفتن انتقام باشد و یا این که حاکمان بعدی بگویند چون قبلیها اینهمه کشتهاند ما هم باید مقابله به مثل بکنیم. چنین طرز تفکری کار را به دور تسلسل میرساند و در جامعهی رشدیابنده و دموکراتمنش حرفی باطل است. صرف روشن شدن گذشته، به جامعه و آیندگان، آرامش و اطمینان به صلح و صفا و همزیستی مسالمتآمیز در کنار هم در محدودهی سیاسی- جغرافیایی کشور میدهد. حتی به کسانی که بهدلایل مختلف فکری، ناآگاهی، اغفال و یا حتی منافع شخص و گروهی دست به اعمال نادرست زدهاند و هنوز هم میزنند وقتی مشاهده میکنند که جامعه بهدنبال انتقام نیست و بخشنده است، زودتر اشتباهات خود را میپذیرند و به آغوش جامعه بازمیگردند.
بهنظر من اعتراف به اشتباهات گذشته برای جامعه و کشور کافی است. متأسفانه در کشور ما انتقاد از اعمال و کردار خود ضعف تلقی میشود. در صورتی که لازم است ما در بهبود بخشيدن به انتقاد از خود تمركز بيشترى داشته باشيم و سخاوتمندانه و آشكارا به اشتباهات خود در برابر مردم اقرار و اعتراف بكنيم.
به لحاظ تئوری اما، مهمترین ریشهی اعدامها استقرار استبداد ولایت مطلقهی فقیه است زیرا اسلام و دین را بیانگر قدرت ساختهاند و نه بیان آزادی. چون دین امر مقدسی است وقتی بیانگر قدرت شد، بایستی در حفظ این قدرت مقدس بههر قیمتی بایستد. این بدون کشت و کشتار و اعدامهای مداوم غیرممکن است. پس به ناچار دین باید بیان آزادی باشد تا از قدرت برکنار بماند.
بعضی معتقدند مسلح بودن و خشونت گروههای اپوزیسیون مانند مجاهدین خلق، حزب کومله و دمکرات در کردستان، و افراطیگری، خشونتطلبی و تجزیهطلبی بود که راه را بر افراططلبان و طرفداران قاطعیت و خشونت باز کرد. اینها بودند که باعث سقوط دولت موقت شدند. شما چه پاسخی دارید؟
اولاً این مسئله باید روشن شود که بار گناه هركسى به گردن خود او است. حتماً میدانید که یکی از مهمترین ارزشهای دین و حفظ و صیانت از آن، «وفای به عهد» است. آقای خمینی در پاریس به ملت ایران در برابر انظار جهانیان عهد بست و قول و قرار گذاشت ولی در ایران بعد از رسیدن به قدرت و تثبیت رهبریاش، عکس تمام آن عهدها را مرتکب شد. به ضرس قاطع میشود گفت که حتی به یکی از وعدهها و قول و قرارهایش عمل نکرد.
برای این که روشن شود وفای بهعهد چقدر اهمیت دارد و تا کجا باید بر سر آن ایستادگی کرد، از امام علی نمونه میآورم:
امام علی، عهد و پیمان را با هرکس و با هر نوع تفکر و اندیشه و دین و مذهبی که بسته شود، حق خداوند و از حقوق عام بشر دانسته و شکستن عهد و پیمان را تحت هر نوع بهانه و حیلهای ضد حقوق مردم و خداوند معرفی میکند و بر آن است که مردم باید تا پای جان خود از آن مراقبت و محافظت کنند. (از فرمان امام به مالک اشتر)
آقای خمینی که شخصیتی روحانى، پير، عارف، نايب امام زمان و مرجع تقليد است و در جاى خدا و رسول ظاهراً تكيه زده است و مسئوليت هدايت مردم را بهدرستى و راستى و صداقت بهعهده گرفته، حال كه به قدرت رسیده، نادرستى و سياستبازى را بر كرسى حق و حقيقت نشانده است. اين خود گناهى بس بزرگ در نزد جامعه و درگاه خداوند متعال است.
در جاىجاى قرآن آمده است كه هر قوم و ملت و شخصى مورد آزمايش پروردگار قرار مىگيرد. همه مورد آزمايش قرار مىگيرند حتى پيامبران و اولياءالله. هيچكس بدون آزمايش رها نخواهد شد. موضوع امتحان و آزمايش هر قوم و گروه و شخصی آن چيزى است كه آنها خود را صاحب، امين و دلباخته نسبت به آن معرفى مىكنند و مىپندارند كه خود بهترين امين، حافظ و نگهدارندهی حقوق و پيمانهاى الهى در مورد آن هستند.
روحانيت و علماى حاكم شيعه در ايران نيز گوى سبقت را در ابعاد مختلف آن، از پيشينيان خود ربودند. اين انقلاب و جمهورى اسلامى امتحان الهى هم براى مردم و هم براى آقاى خمينى، روحانيت و سردمداران حكومت بود. براى مردم آزمايشی بود كه بهخود بيايند. مىبايست مردم چشم خود را باز مىكردند و به پيام عام الهى توجه و علماى خود را امتحان مىكردند و چشم و گوش بسته تابع بىارادهی آنها نمىشدند.
براى آقاى خمينى، روحانيت شيعه و سردمداران حكومت آزمايش بوده و هست كه كساني كه خود را صاحب منبر و محراب حضرت رسول و على (ع) تصور مىكردند، وعدهی حكومت عدل اسلامى و جامعهی امام زمانى به مردم مىدادند، همهی حاكمان را در طول تاريخ غاصب و ناحق مىشمردند و خود را صاحب اصلى حكومت و اصلحترين گروهى كه لايق ادارهی امور مردم است مىپنداشتند، وقتى به مسند حكومت تكيه زدند، براى استقرار ديكتاتورى مطلق و حفظ حكومت هر عملی را جایز شمردند و برای اعمال ضد انسانی، بشری، دینی و اسلامی توجیه دینی تراشیدند.
در اين آزمايش الهى، آقاى خمينى و روحانيت شيعه، چنان شكستى خوردند و از جلسهی امتحان مردود بهدرآمدند كه در تاريخ چنين چيزى و با ابعاد به اين گستردگى سابقه نداشته و يا كم سابقه بوده است. زعماى قوم و مردم هم كه بدون توجه به پيام رساى قرآن شكل گرا شدند و بدون آزمايش كردن محتواى شكل و تجربه گرفتن از گذشته، واله و شيداى نام مرجع تقليد، عارف و پير، نايب امام زمان و... شدند. در واقع دچار چنين مصيبتى خودساخته شدند. از حضرت على (ع) است:
«اعتماد به هركس پيش از آزمايش او زبونى و ناتوانى است.»
بعد از ذکر این مقدمه، بنابراین اگر حتی بهزعم بعضیها بهقول شما بپذیریم که «معتقدند مسلح بودن و خشونت گروههای اپوزیسیون مانند مجاهدین خلق، حزب کومله و دمکرات در کردستان و افراطیگری و خشونتطلبی و تجزیهطلبی بود که راه را بر افراططلبان و طرفداران قاطعیت و خشونت باز کرد»، از بار گناه اعدامهای فلهای و بی حساب و کتابی که بهفرمان آقای خمینی در قید حیات ایشان اتفاق افتاده است، نمی کاهد و او را از گناه و فرمان قتل مبری نمیکند.
از این که بگذریم، مرحوم مهندس بازرگان در کتاب «انقلاب ایران در دو حرکت» که چاپ سوم آن در سال 63 به طبع رسیده است، پنج دسته از کسانی که چوب لای چرخ دولت موقت گذاشتهاند را خود معرفی کرده است:
صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، بعضی محافل روحانی مؤثر (یعنی روحانیون شورای انقلاب)، بعضی محافل حزبی مؤثر (حزب جمهوری اسلامی)، آقای خمینی و چپهای افراطی و مجاهدین.
بهنظر من گرچه مرحوم مهنس بازرگان چپهای افراطی و مجاهدین را جزو کسانی میشمرد که چوب لای چرخ دولت موقت گذاشتهاند و این در جای خود صحیح است، اما تضیف دولت موقت به دو عامل مهم اصلی اساسی زیر که کمتر بدان پرداخته شده است بستگی دارد:
الف- آقای خمینی و روحانیت حاکم قدرتطلب و انحصارگر به سردستگی حزب جمهوری اسلامی و روحانیون شورای انقلاب.
محمد جعفری، روزنامهنگار و محقق تاریخ معاصر ایران، از یکسو بهعلت حاکمیت ولایت مطلقهی فقیه و قانون اساسی منبعث از آن و از سوی دیگر بهدلیل نتیجهی هشت سال دولت اصلاحات با در اختیار داشتن دولت و مجلس که نتیجهاش رسیدن به رئیسجمهور «تدارکاتچی» بود، معتقد است که چنین سیستمی اصلاحبشو نیست و از اصلاحطلبی، نتیجهای حاصل ملت ایران نمیشود.
او به مدت بیش از پنج سال، بهدلیل داشتن مسئولیت روزنامهی انقلاب اسلامی و ارتباط و همکاری با رییسجمهور وقت ایران، ابوالحسن بنیصدر زندانی بود. پس از آزادی تا به امروز، کتابها و مقالات متعددی نگاشته است. موضوع تحقیق کتابهای او دربارهی چگونگی به انحراف کشیده شدن اهداف انقلاب در آزادی، استقلال و حکومت جمهوری اسلامی و مردمی است.
جعفری معتقد است آقای خمینی در پاریس قول برقراری آزادیها را به ملت ایران داده بود و سرانجام با دست او، کشور به دیکتاتوری و استبداد ولایت فقیه کشیده شد.
در این گفتوگو رابطهی خوانش صحیح تاریخ انفلاب و رابطهی آن با مسائل امروز را پی میگیرم.
شما در مقالهی اخیر خودتان در مورد اعدامهای اخیر، اشاره میکنید که «برای مبارزان آزادی وطن، واجبترین کارها این است که اول زمینههای تاریخی این اعدامها که کار را به اینجا رسانده است، تجزیه و تحلیل کنند. بدون این درک و تعقیب نتایج آن نمیشود مانع قتلهای سیاسی جدید شد.» دلیل تأکید شما بر یافتن ریشههای خشونت نظام حاکم چیست؟
در اینکه هیچ آیندهای بدون گذشته و حال متصور نیست، گمان نمیکنم کسی را شک و شبههای باشد. بنابراین برای رسیدن به آیندهای بهتر و مطمئنتر، باید از تجربههای مثبت و منفی گذشته درس آموخت. اگر این نکتهی بدیهی قابل قبول است که هست، پس بر ما و جامعهی ماست که کوشش کند تاریخ گذشتهی خود را تا جای ممکن صاف و زلال بشناسد تا بتواند از آن تجربه بیاموزد و دوباره از چاله در نیامده به چاه در نغلتد.
حال اگر هدف ما این است که ملت ما از آزادی، حقوقمداری و داشتن اختیار سرنوشت خود یعنی حکومتی مردمسالار برخوردار شود که بتواند از آزادی و حقوق همهی آحاد کشور بدون در نظر گرفتن دین و نژاد و یا ... دفاع کند و همه از آزادی و حقوق ذاتی و خدادادی خویش برخوردار باشند، بدون شناسایی درست گذشته غیرممکن است. زیرا که زمان به مثابه رودی پیوسته است و آیندهی آن در گذشته است که شکل میگیرد.
وقتی برای ما و جامعهی ما روشن نباشد که اصولاً چرا و به چه هدفی اینهمه کشت و کشتار در کشور ما، در طول سیسال گذشته صورت گرفته و می گیرد اولاً جامعه به شعور و احساس جمعی نمیرسد که کشتن به دست هرکسی که صورت بگیرد جنایت است و کلید حل مسائل کشور کشتن نیست، بلکه در نتیجهی ناروشن بودن تجربهی گذشته، آنها که عامل و یا آمر کشتنها بودهاند و یا کسانی که آن را توجیه و یا حتی برای آن کف زدهاند، فکر میکنند که نه تنها میتوانند خود به نفس جنایت کشتن پی نمیبرند، اما وقتی معلوم شد که چه کسانی دست به این قبیل جنایات زدهاند، هم جامعه و هم خود افرادی که آمر و یا عامل بودهاند متوجه میشوند بالاخره در کشور حساب و کتابی در کار هست و هرکسی باید پاسخگوی اعمال خود باشد.
در نتیجه در آینده کمتر برای اهداف شخصی و یا گروهی خود، به فکر جنایت و چپاول و غارت اموال مردم میافتند. هیچ یادمان نرود که یکی از اصلیترین عللی که هیتلر جرئت کرد که دست به کشتار یهودی ها و کولیها و اسلاوها بزند این بود که دیده بود دنیا در برابر قتل عام ارامنه بهوسیلهی ترکیهی جدید سکوت کرد و آن را به فراموشی سپرد. بنابراین فکر کرده بود که در برابر این قتل عام هم، دنیا چنین روشی را در پیش خواهد گرفت. اگر غیر از این باشد اصلاً فلسفهی وجودی تمام دستگاههای دادگستری و حسابرسی در تمام دنیا معنی خود را از دست میدهند .
ضرر دیگر روشن نشدن گذشته این است، همانطور که قبلاً متذکر شدم، کسانی که با دست آنها استبداد ولایت مطلقهی فقیه بر کشور حاکم شده است و دین و دنیای مردم را به تباهی کشانده است و یا کسانی که در گذشته دست به جنایت زده و یا آمر و عامل قتل و جنایت بودهاند بازهم طلبکارتر شده و در لباس دموکراسی و یا آزادیخواهی بر گردهی مردم سوار خواهند شد و در کشور ما از این نوع تجربه کم نداریم.
در اینجا یک نکتهی سخت در خور و با اهمیت وجود دارد و آن این که روشن شدن مسائل در سیسال گذشته نبایستی بهمعنای گرفتن انتقام باشد و یا این که حاکمان بعدی بگویند چون قبلیها اینهمه کشتهاند ما هم باید مقابله به مثل بکنیم. چنین طرز تفکری کار را به دور تسلسل میرساند و در جامعهی رشدیابنده و دموکراتمنش حرفی باطل است. صرف روشن شدن گذشته، به جامعه و آیندگان، آرامش و اطمینان به صلح و صفا و همزیستی مسالمتآمیز در کنار هم در محدودهی سیاسی- جغرافیایی کشور میدهد. حتی به کسانی که بهدلایل مختلف فکری، ناآگاهی، اغفال و یا حتی منافع شخص و گروهی دست به اعمال نادرست زدهاند و هنوز هم میزنند وقتی مشاهده میکنند که جامعه بهدنبال انتقام نیست و بخشنده است، زودتر اشتباهات خود را میپذیرند و به آغوش جامعه بازمیگردند.
بهنظر من اعتراف به اشتباهات گذشته برای جامعه و کشور کافی است. متأسفانه در کشور ما انتقاد از اعمال و کردار خود ضعف تلقی میشود. در صورتی که لازم است ما در بهبود بخشيدن به انتقاد از خود تمركز بيشترى داشته باشيم و سخاوتمندانه و آشكارا به اشتباهات خود در برابر مردم اقرار و اعتراف بكنيم.
به لحاظ تئوری اما، مهمترین ریشهی اعدامها استقرار استبداد ولایت مطلقهی فقیه است زیرا اسلام و دین را بیانگر قدرت ساختهاند و نه بیان آزادی. چون دین امر مقدسی است وقتی بیانگر قدرت شد، بایستی در حفظ این قدرت مقدس بههر قیمتی بایستد. این بدون کشت و کشتار و اعدامهای مداوم غیرممکن است. پس به ناچار دین باید بیان آزادی باشد تا از قدرت برکنار بماند.
بعضی معتقدند مسلح بودن و خشونت گروههای اپوزیسیون مانند مجاهدین خلق، حزب کومله و دمکرات در کردستان، و افراطیگری، خشونتطلبی و تجزیهطلبی بود که راه را بر افراططلبان و طرفداران قاطعیت و خشونت باز کرد. اینها بودند که باعث سقوط دولت موقت شدند. شما چه پاسخی دارید؟
اولاً این مسئله باید روشن شود که بار گناه هركسى به گردن خود او است. حتماً میدانید که یکی از مهمترین ارزشهای دین و حفظ و صیانت از آن، «وفای به عهد» است. آقای خمینی در پاریس به ملت ایران در برابر انظار جهانیان عهد بست و قول و قرار گذاشت ولی در ایران بعد از رسیدن به قدرت و تثبیت رهبریاش، عکس تمام آن عهدها را مرتکب شد. به ضرس قاطع میشود گفت که حتی به یکی از وعدهها و قول و قرارهایش عمل نکرد.
برای این که روشن شود وفای بهعهد چقدر اهمیت دارد و تا کجا باید بر سر آن ایستادگی کرد، از امام علی نمونه میآورم:
امام علی، عهد و پیمان را با هرکس و با هر نوع تفکر و اندیشه و دین و مذهبی که بسته شود، حق خداوند و از حقوق عام بشر دانسته و شکستن عهد و پیمان را تحت هر نوع بهانه و حیلهای ضد حقوق مردم و خداوند معرفی میکند و بر آن است که مردم باید تا پای جان خود از آن مراقبت و محافظت کنند. (از فرمان امام به مالک اشتر)
آقای خمینی که شخصیتی روحانى، پير، عارف، نايب امام زمان و مرجع تقليد است و در جاى خدا و رسول ظاهراً تكيه زده است و مسئوليت هدايت مردم را بهدرستى و راستى و صداقت بهعهده گرفته، حال كه به قدرت رسیده، نادرستى و سياستبازى را بر كرسى حق و حقيقت نشانده است. اين خود گناهى بس بزرگ در نزد جامعه و درگاه خداوند متعال است.
در جاىجاى قرآن آمده است كه هر قوم و ملت و شخصى مورد آزمايش پروردگار قرار مىگيرد. همه مورد آزمايش قرار مىگيرند حتى پيامبران و اولياءالله. هيچكس بدون آزمايش رها نخواهد شد. موضوع امتحان و آزمايش هر قوم و گروه و شخصی آن چيزى است كه آنها خود را صاحب، امين و دلباخته نسبت به آن معرفى مىكنند و مىپندارند كه خود بهترين امين، حافظ و نگهدارندهی حقوق و پيمانهاى الهى در مورد آن هستند.
روحانيت و علماى حاكم شيعه در ايران نيز گوى سبقت را در ابعاد مختلف آن، از پيشينيان خود ربودند. اين انقلاب و جمهورى اسلامى امتحان الهى هم براى مردم و هم براى آقاى خمينى، روحانيت و سردمداران حكومت بود. براى مردم آزمايشی بود كه بهخود بيايند. مىبايست مردم چشم خود را باز مىكردند و به پيام عام الهى توجه و علماى خود را امتحان مىكردند و چشم و گوش بسته تابع بىارادهی آنها نمىشدند.
براى آقاى خمينى، روحانيت شيعه و سردمداران حكومت آزمايش بوده و هست كه كساني كه خود را صاحب منبر و محراب حضرت رسول و على (ع) تصور مىكردند، وعدهی حكومت عدل اسلامى و جامعهی امام زمانى به مردم مىدادند، همهی حاكمان را در طول تاريخ غاصب و ناحق مىشمردند و خود را صاحب اصلى حكومت و اصلحترين گروهى كه لايق ادارهی امور مردم است مىپنداشتند، وقتى به مسند حكومت تكيه زدند، براى استقرار ديكتاتورى مطلق و حفظ حكومت هر عملی را جایز شمردند و برای اعمال ضد انسانی، بشری، دینی و اسلامی توجیه دینی تراشیدند.
در اين آزمايش الهى، آقاى خمينى و روحانيت شيعه، چنان شكستى خوردند و از جلسهی امتحان مردود بهدرآمدند كه در تاريخ چنين چيزى و با ابعاد به اين گستردگى سابقه نداشته و يا كم سابقه بوده است. زعماى قوم و مردم هم كه بدون توجه به پيام رساى قرآن شكل گرا شدند و بدون آزمايش كردن محتواى شكل و تجربه گرفتن از گذشته، واله و شيداى نام مرجع تقليد، عارف و پير، نايب امام زمان و... شدند. در واقع دچار چنين مصيبتى خودساخته شدند. از حضرت على (ع) است:
«اعتماد به هركس پيش از آزمايش او زبونى و ناتوانى است.»
بعد از ذکر این مقدمه، بنابراین اگر حتی بهزعم بعضیها بهقول شما بپذیریم که «معتقدند مسلح بودن و خشونت گروههای اپوزیسیون مانند مجاهدین خلق، حزب کومله و دمکرات در کردستان و افراطیگری و خشونتطلبی و تجزیهطلبی بود که راه را بر افراططلبان و طرفداران قاطعیت و خشونت باز کرد»، از بار گناه اعدامهای فلهای و بی حساب و کتابی که بهفرمان آقای خمینی در قید حیات ایشان اتفاق افتاده است، نمی کاهد و او را از گناه و فرمان قتل مبری نمیکند.
از این که بگذریم، مرحوم مهندس بازرگان در کتاب «انقلاب ایران در دو حرکت» که چاپ سوم آن در سال 63 به طبع رسیده است، پنج دسته از کسانی که چوب لای چرخ دولت موقت گذاشتهاند را خود معرفی کرده است:
صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، بعضی محافل روحانی مؤثر (یعنی روحانیون شورای انقلاب)، بعضی محافل حزبی مؤثر (حزب جمهوری اسلامی)، آقای خمینی و چپهای افراطی و مجاهدین.
بهنظر من گرچه مرحوم مهنس بازرگان چپهای افراطی و مجاهدین را جزو کسانی میشمرد که چوب لای چرخ دولت موقت گذاشتهاند و این در جای خود صحیح است، اما تضیف دولت موقت به دو عامل مهم اصلی اساسی زیر که کمتر بدان پرداخته شده است بستگی دارد:
الف- آقای خمینی و روحانیت حاکم قدرتطلب و انحصارگر به سردستگی حزب جمهوری اسلامی و روحانیون شورای انقلاب.
۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۳, پنجشنبه
«اعتراض به اعدامهای اخیر مقابل سفارت ایران در اسلو»
روز سه شنبه (۹ می ۲۰۱۰) ایرانیان معترض به اعدامهای سیاسی تظاهراتی را در برابر سفارت ایران در اسلو ترتیب دادند.
تظاهرکنندگان خشمگین در اسلو با حمله به سفارت جمهوری اسلامی، با پرتاب سنگ شیشههای ساختمان را شکستند.
عکس و خبر از من
تظاهرکنندگان خشمگین در اسلو با حمله به سفارت جمهوری اسلامی، با پرتاب سنگ شیشههای ساختمان را شکستند.
عکس و خبر از من
۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۲, چهارشنبه
نبود ادبیات امیدبخش، جنبش را زمینگیر میکند
محسن کدیور، اسلامپژوه و فعال سیاسی معترض، با انتشار مطلبی تحت عنوان: با «قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران» چه باید کرد؟ مسایل مهمی را پیرامون خواستههای جنبش سبز مطرح کرده است. تداوم این مباحثه بسیار مهم و سازنده خواهد بود و نگارنده از شنیدن پاسخ سایر اندیشمندان استقبال میکند. به ضرس قاطع عرض میکنم، اگر روشنفکران ما نتوانند گفتمانی پیشرو و ادبیاتی امیدبخش تولید کنند، و اگر ارادهی مردم را باور نداشته باشند، جنبش سبز زمینگیر خواهد شد. هرچند که خواست برقراری حکومت قانون و آزادی تا زمان تحقق آن زنده خواهد ماند، اما حرکت اشتباه روشنفکران اصلاحطلب، میتواند برقراری جمهوری با محوریت مردم و حاکمیت شهروندان را برای سالها به تاخیر بیاندازد.
بهداد بردبار
بهداد بردبار
بیست سال پس از سقوط
اشاره: اسلاوی ژیژک فیلسوف و نظریهپرداز نامدار معاصر منتقد سرسخت لیبرال دمکراسیهای غربی است. از زمانی که ژیژک مقالات و کتابهای خود را به زبان انگلیسی منتشر کرده چنان مورد استقبال مجامع آکادمیک و عموم مردم قرار گرفته که گاهی او را الویس پریسلی حوزهی نقد فرهنگ مدرن مینامند. معرفی ژیژک به عنوان یک روشنفکر مارکسیست کار سادهای نیست. او اگر یک مارکسیست باشد مارکسیستی غیرمتعارف است. نظريهپردازی است که مارکس، فلسفهی هگل و روانشناسی لاکان را با فرهنگ پاپ میآميزد تا بتواند مفاهيم فرهنگ معاصر را تحليل کند و به ما يادآوری کند که درک ما از اين مفاهيم تا چه حد از منطق به دور است. ژیژک اهل اسلوونی است و نظارهگر فروپاشی بلوک شرق بوده است. تجربهی درغلطیدن کمونیستهای سابق به دامان کاپیتالیسم میتواند تجربهی مهمی برای جامعهی ما باشد. اقتصاد بیمار ایران که همیشه دستخوش سیاست بوده در آرزوی آزادسازی اقتصاد و پیوستن به بازارهای آزاد به سر می برد. در ایران چه مدیران دولتی، چه مخالفان آنها همه در آرزوی جذب شدن ایران به بازارهای جهانی هستند
۱۳۸۹ اردیبهشت ۶, دوشنبه
اشتراک در:
پستها (Atom)